کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاطفت آمیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاطفت آمیز
/molātefat[']āmiz/
معنی
آمیخته با ملاطفت و مهربانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
tender
-
جستوجوی دقیق
-
ملاطفت آمیز
لغتنامه دهخدا
ملاطفت آمیز. [ م ُ طَ / طِ ف َ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به ملاطفت . توأم با نرمی و مهربانی .
-
ملاطفت آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] molātefat[']āmiz آمیخته با ملاطفت و مهربانی.
-
واژههای مشابه
-
ملاطفت نمودن
واژگان مترادف و متضاد
لطف کردن، ملاطفت کردن، مدارا کردن، مهربانی کردن
-
ملاطفت کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بالحسني
-
نرمی و ملاطفت
فرهنگ گنجواژه
مهربانی.
-
واژههای همآوا
-
ملاطفتآمیز
واژگان مترادف و متضاد
دلجویانه، لطفآمیز، عطوفتآمیز، مهربانانه، نوازشگرانه ≠ قهرآمیز، قهرآلود
-
جستوجو در متن
-
مهرآمیز
لغتنامه دهخدا
مهرآمیز. [ م ِ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به مهر. توأم با محبت و دوستی . ملاطفت آمیز.
-
نرم گفتار
لغتنامه دهخدا
نرم گفتار. [ ن َ گ ُ ] (ص مرکب ) نرم زبان . که سخنی نرم و ملاطفت آمیز دارد. که به رفق و ملایمت و ملاطفت و مردمی سخن گوید. || که به شرم و آهستگی سخن گوید: بَهْنانة؛ زن نرم گفتار. (منتهی الارب ). || فروتن . متواضع : مشو نرم گفتاربا زیردست که الماس از ا...
-
شکرخند
لغتنامه دهخدا
شکرخند. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خ َ ] (اِ مرکب ) تبسم و خنده در زیر لب . (ناظم الاطباء). کنایه از تبسم باشد. (انجمن آرا). کنایه از تبسم باشد یعنی در زیر لب خنده کردن . (برهان ). تبسم . (غیاث ). || تبسم خوش آیند. (ناظم الاطباء). تبسم و خنده ٔ شکرلبان ،...
-
روت
لغتنامه دهخدا
روت . (اِخ ) زن موآبی بود که با مادرشوهر خود نعومی به زمین یهودا مراجعت کرد. احتمال میرود که این واقعه در زمان جدعون واقع شده باشد. پس از آن به بوعز که از خویشاوندان و منسوبان شوهر نعومی بود منکوحه شد. از این نکاح داود ملک که عیسی مسیح از نسل او بود ...
-
نرم
لغتنامه دهخدا
نرم . [ ن َ ] (ص ) هندی باستان : نمرا (مطیع، منقاد)، اوستا: نمره واخش (؟) ، پهلوی : نرم (نرم ، لطیف )، افغانی و بلوچی ووخی : نرم ، کردی : نرم ، نرم ، زازا: نمر . جسمی که به هنگام لمس و تماس لطیف وملایم نماید. ضد سخت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جس...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...