کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاست
/malāsat/
معنی
۱. نرم شدن.
۲. [مقابلِ خشونت] نرمی و همواری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نرمی، همواری ≠ درشتی، خشونت
۲. نرم شدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاست
واژگان مترادف و متضاد
۱. نرمی، همواری ≠ درشتی، خشونت ۲. نرم شدن
-
ملاست
فرهنگ فارسی معین
(مَ سَ) [ ع . ملاسة ] 1 - (مص ل .) نرم شدن ؛ مق . خشونت ، درشتی . 2 - (اِمص .) نرمی ، همواری ؛ مق . خشونت ، درشتی .
-
ملاست
لغتنامه دهخدا
ملاست . [ م َ س َ ] (ع اِمص ) نرمی و صافی وهمواری . (غیاث ). مأخوذ از تازی ، نرمی و صافی و همواری . ضد خشونت و درشتی . (ناظم الاطباء). ملاسة. نرمی . همواری . لشنی . نسویی . لغزانی . لخشانی . مقابل حَرَش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملاسة...
-
ملاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملاسة] [قدیمی] malāsat ۱. نرم شدن.۲. [مقابلِ خشونت] نرمی و همواری.
-
واژههای همآوا
-
ملاسة
لغتنامه دهخدا
ملاسة. [ م َ س َ ] (ع مص ) تابان و نرم گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نرم و هموار شدن . ضد خشونت . ملوسة. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) تابانی و نرمی . ضد خشونت . ملوسة. (منتهی الارب ).
-
ملاسة
لغتنامه دهخدا
ملاسة. [ م َل ْ لا س َ ] (ع اِ) ماله ٔ زمین . (مهذب الاسماء). ماله که زمین را هموار کنند به وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ابزاری که زمین را با آن هموار کنند و در اساس گوید: چوبی است که زمین را با آن نرم و هموار کنند. (از اقرب الموارد...
-
جستوجو در متن
-
لغزانی
لغتنامه دهخدا
لغزانی . [ ل َ ] (حامص ) لخشانی . ملاست . لیزی .
-
زحلول
لغتنامه دهخدا
زحلول . [ زُ ] (ع اِ) جای تنگ و لغزان از ملاست و صفایی . (منتهی الارب ).
-
دفص
لغتنامه دهخدا
دفص . [ دَ ] (ع اِمص ) تابانی و نرمی . (منتهی الارب ). ملاست ، و فعل آن بکار نرود. (از اقرب الموارد).
-
لیزی
لغتنامه دهخدا
لیزی . (حامص )صفت لیز. نسوئی . لغزانی . ملاست . لغزندگی . || لزوجت . لزجی . || چسبندگی . لعاب-داری .
-
حرش
لغتنامه دهخدا
حرش . [ ح َ رَ ] (ع اِمص ) درشتی . (منتهی الارب ). زبری . خشونت . مقابل ملاست . (منتهی الارب ).
-
خلقة
لغتنامه دهخدا
خلقة. [ خ ُ ق َ ] (ع اِمص ) ملاست . نرمی . تابانی .(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
لشنی
لغتنامه دهخدا
لشنی . [ ل َ ش َ / ل َ ش ِ / ل َ ] (حامص ) لغزندگی . ملاست . نسوئی : التزلج ؛ بلخشیدن پای از لشنی . الزلج ؛ خزیدن پای از نسوئی یعنی از لشنی . (مجمل اللغة).