کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاز
/malāz/
معنی
۱. زبان کوچک که در حلق انسان قرار دارد.
۲. = ملاج
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
زبانکوچک
دیکشنری
fontanel, fontanelle
-
جستوجوی دقیق
-
ملاز
واژگان مترادف و متضاد
زبانکوچک
-
ملاز
فرهنگ فارسی معین
(مَ یا مُ) (اِ.) زبانک ، زبان کوچکی که در حلق انسان قرار دارد.
-
ملاز
لغتنامه دهخدا
ملاز. [ م َ ] (اِ) ملاج . سَغّ. کام . ملازه . کُده . لهات . زبان کوچک . زبان کوچکه .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملازه شود. || مقدم سر از بالای پیشانی تا یافوخ . ملاج .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح پزشکی فضایی که میان محفظه ٔ استخو...
-
ملاز
لغتنامه دهخدا
ملاز. [ م َ ] (ع اِ) پناه . (مهذب الاسماء). پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ملجاء. ملاذ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملاز
لغتنامه دهخدا
ملاز. [ م َل ْ لا ] (ع اِ) گرگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ملاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ملازه، ملاژه› (زیستشناسی) [قدیمی] malāz ۱. زبان کوچک که در حلق انسان قرار دارد.۲. = ملاج
-
واژههای همآوا
-
ملاذ
واژگان مترادف و متضاد
پناه، پناهگاه، ماوا، معاذ، ملجا
-
ملاذ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) ملجاء، پناهگاه .
-
ملاذ
لغتنامه دهخدا
ملاذ. [ م َ ] (ع اِ) (از «ل و ذ») اندخسواره . (دهار). پناه . (نصاب ). پناه جای . (منتهی الارب ). جای پناه . (غیاث ) (آنندراج ). ملجاء و پناهگاه و جای پناه و جای امن و پناه . (ناظم الاطباء). ملاز. کهف . معاذ. مأوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نیکب...
-
ملاذ
لغتنامه دهخدا
ملاذ. [ م َ ذذ ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث ). شهوات . واحد آن مَلَذّة است . (از اقرب الموارد) : فاحشه ٔ خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج 3 ص 680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفو...
-
ملاذ
لغتنامه دهخدا
ملاذ. [ م َل ْ لا ] (ع ص ) (از «م ل ذ») سخن فروش . (مهذب الاسماء). دروغگوی که گوید و نکند. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). || خودرای نادرست دوستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مَلَذّان . (از اقرب الموارد). رجوع به ملذان شود. || ذئب ملاذ؛ گر...
-
ملاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ملاذّ] [قدیمی] malāz پناهگاه؛ قلعه؛ دژ.
-
جستوجو در متن
-
ملازه
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) نک ملاز.