کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحظه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاحظه کردن
مترادف و متضاد
۱. رویت کردن
۲. بررسی کردن
۳. احتیاط کردن
۴. رعایت کردن، مراعات کردن
۵. اعتنا کردن، پروا کردن ≠ نادیده گرفتن
برابر فارسی
بوشیدن، درنگریستن
دیکشنری
consider, note, remark, view
-
جستوجوی دقیق
-
ملاحظه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویت کردن ۲. بررسی کردن ۳. احتیاط کردن ۴. رعایت کردن، مراعات کردن ۵. اعتنا کردن، پروا کردن ≠ نادیده گرفتن
-
ملاحظه کردن
فرهنگ واژههای سره
بوشیدن، درنگریستن
-
واژههای مشابه
-
ملاحظه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویت شدن، مشاهده شدن ۲. مورد بررسی قرارگرفتن
-
ملاحظه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) کسی که در انجام کاری همة جوانب را در نظر می گیرد.
-
ملاحظه کار
لغتنامه دهخدا
ملاحظه کار. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ص مرکب ) محتاط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه رعایت جوانب کارها کند. بااحتیاط. حازم .
-
ملاحظه کاری
لغتنامه دهخدا
ملاحظه کاری . [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت ملاحظه کار. رعایت جوانب امور. حزم . احتیاط. احتیاطکاری . و رجوع به ملاحظه کار شود.
-
بی ملاحظه
لغتنامه دهخدا
بی ملاحظه . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ / ظِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + ملاحظه ٔ عربی ) که رعایت جوانب نکند. که جانب مردمان نگاه ندارد. بدون تأمل . بدون بصیرت و از روی بی عقلی و بی دانشی . (ناظم الاطباء). مغرورانه . لغو. پرت . پرتکی .نفهمیده . نسنجیده . ...
-
أبدي ملاحظهً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار نظري کرد , تذکري داد , نکته اي گفت , حاشيه زد
-
بی ملاحظه
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
ملاحظه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَأي
-
را ملاحظه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ عِلْماً بـ
-
ریاست و ملاحظه
فرهنگ گنجواژه
زیر بال و پر گرفتن.
-
جستوجو در متن
-
مراعات
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاس، توجه، رعایت، ملاحظه، مواظبت ۲. حرمت ۳. توجه کردن، مراقبت کردن ۴. ملاحظه هم کردن، رعایت هم کردن