کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحظه کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ملاحظهکار
واژگان مترادف و متضاد
باحزم، دوراندیش، عاقبتنگر، محتاط ≠ بیملاحظه
-
جستوجو در متن
-
کار
لغتنامه دهخدا
کار. (اِ) آنچه از شخص یا چیزی صادر گردد و آنچه شخص خود را بدان مشغول سازد و فعل و عمل وکردار. (ناظم الاطباء). آنچه کرده و بجا آورده شود که الفاظ دیگرش عمل و فعل و شغل است . (فرهنگ نظام ). امر. شأن . اقدام . رفتار. رفتار و کردار : کار بوسه چو آب خورد...
-
محتاط
لغتنامه دهخدا
محتاط. [ م ُ ] (ع ص ) محاصره کرده . (آنندراج ). محصور و حصار کرده شده و احاطه شده . (ناظم الاطباء). || حازم و هوشیار درکار. (از منتهی الارب ). باحزم و هوشیار در کار و بااحتیاط. (ناظم الاطباء). احتیاطکار. استوارگیر. ملاحظه کار. پخته . (یادداشت مرحوم د...
-
استدبار
لغتنامه دهخدا
استدبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استدبار امر؛ در آخر کار نگریستن چیزی را که در اوّل آن ندیده بود. (منتهی الارب ). آخر کار را ملاحظه و اندیشه کردن ، از پس دیدن امری که از پیش ندیده بود. || اختیار کردن چیزی را. (از منتهی الارب ). || ضد استقبال . (منتهی الار...
-
نگرش
لغتنامه دهخدا
نگرش . [ ن ِ گ َ رِ ] (اِمص ) نگاه کردن . دیدن . (برهان قاطع). نگرستن . (برهان قاطع) (آنندراج ). بینش . نظر. نگاه . ملاحظه . مشاهده . (ناظم الاطباء). عمل نگریستن . اسم از نگریستن است . (یادداشت مؤلف ) : باریک موی کشیده ٔ خوب نگرش . (التفهیم ). یعنی ...
-
دوراندیشی
لغتنامه دهخدا
دوراندیشی . [ اَ ] (حامص مرکب )صفت و حالت دوراندیش . مآل اندیشی . بینش صحیح آینده . آینده نگری . عاقبت اندیشی . (یادداشت مؤلف ). عاقبت اندیشی و بصیرت و دوربینی و اطلاع . || ملاحظه ٔ عاقبت کار. (ناظم الاطباء). مآل اندیشی . عاقبت اندیشی .
-
ملاحظت
لغتنامه دهخدا
ملاحظت . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ ] (از ع ، مص ) ملاحظة. مَلاحظه . نگریستن . نگاه کردن : تفاوت میان ملاحظت دوستان و نظرت دشمنان ظاهر است . (کلیله و دمنه ). حربا... به چه زهره با زهرةالدنیا و غزاله ٔ زهرا که بلقیس سبای سناوی سماوی است و بوسلیمان سحرگاهی مبش...
-
مراعات کردن
لغتنامه دهخدا
مراعات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگهداری کردن . مشفقانه مراقبت کردن : مراعات دهقان کن از بهر خویش . سعدی .غم جمله خوردر هوای یکی مراعات صد کن برای یکی . سعدی .فقرا و تنگدستان را مراعات کن . (مجالس سعدی ). || رعایت جانب و خاطر کسی کردن . ملاحظه...
-
نیزه سوار
لغتنامه دهخدا
نیزه سوار. [ ن َ / ن ِ زَ / زِ س َ ] (ص مرکب ) این ترکیب در شاهنامه به کار رفته است و با ملاحظه ٔ ابیات قبل ظاهراً معنی سوار نیزه دار می دهد. نیزرجوع به معنی اخیر واژه ٔ نیزه گذار شود : از آن پس به منذر چنین گفت شاه که اسبان این نیزه داران بخواه ...ب...
-
متصفح
لغتنامه دهخدا
متصفح . [ م ُ ت َ ص َف ْ ف ِ ] (ع ص ) نظرکننده در ظاهر کار و جستجوی آن نماینده . (آنندراج ). کسی که می نگرد ظاهر چیزی را و جستجو کننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصفح شود. || آزماینده . (ناظم الاطباء). || ملاحظه ک...
-
بی حشمت
لغتنامه دهخدا
بی حشمت . [ ح ِ م َ ] (ص مرکب ) بی ترس . بی واهمه . بی ملاحظه :هر کسی را که مظلمتی است بباید آمد و بی حشمت سخن خویش گفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 36). گفت به از این میخواهم بی حشمت نصیحت باید کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 61). تو مردی که جز راست نگویی و غ...
-
فرمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: framūtan] ‹پرمودن› farmudan ۱. معادلی احترامآمیز برای «گفتن» و «بیان کردن»: جنابعالی فرمودید فردا تشریف نمیآورید.۲. (مصدر لازم، مصدر متعدی) برای دعوت کسی به انجام کاری گفته میشود: بفرمایید میوه میل کنید.۳. (مصدر لازم، مصدر مت...
-
واحد کار
لغتنامه دهخدا
واحد کار. [ ح ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) واحدی که برای سنجش کار یا انرژی به کار میرود. و واحد کار یا انرژی در دستگاه .S.T.M و .S.K.M کیلوگرم متر است و آن کاری است که یک کیلوگرم نیرو را یک متر تغییر مکان دهد. رجوع به انرژی و رجوع...
-
مراعاة
لغتنامه دهخدا
مراعاة. [ م ُ ] (ع مص ) (از «ر ع ی ») به نیک نظر نگریستن کسی را. (منتهی الارب ). با نظر مساعد و خوب در کار و حق کسی نگریستن . منه : مراعاة الحقوق . (از متن اللغة). به نیک خواهی ملاحظه کردن و نظر کردن در کسی . (از اقرب الموارد). || دیدن پایان کار را. ...