کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحظه شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملاحظه شدن
مترادف و متضاد
۱. رویت شدن، مشاهده شدن
۲. مورد بررسی قرارگرفتن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاحظه شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویت شدن، مشاهده شدن ۲. مورد بررسی قرارگرفتن
-
واژههای مشابه
-
ملاحظة
لغتنامه دهخدا
ملاحظة. [ م ُ ح َ ظَ ] (ع مص ) به گوشه ٔ چشم که با سوی گوش دارد نگریستن . (تاج المصادربیهقی ). همدیگر را نگریستن به دنبال چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). به گوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث ). یکدیگر را نگریستن به گوشه ٔ چشم . لِحاظ.(از ...
-
ملاحظة
دیکشنری عربی به فارسی
اجازه نامه , ورقه جيره , يادداشت مختصر , پروانه , ورقه راي را ثبت کردن , اجازه نامه جا و خوراک صادر کردن , ياداشت , تبصره , توجه کردن , ذکر کردن , ملا حضه کردن , اخطار , اگهي , مشاهده , ملا حظه , نظر , تذکر
-
ملاحظه کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. رویت کردن ۲. بررسی کردن ۳. احتیاط کردن ۴. رعایت کردن، مراعات کردن ۵. اعتنا کردن، پروا کردن ≠ نادیده گرفتن
-
ملاحظه کردن
فرهنگ واژههای سره
بوشیدن، درنگریستن
-
ملاحظه کار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) (عا.) کسی که در انجام کاری همة جوانب را در نظر می گیرد.
-
ملاحظه کار
لغتنامه دهخدا
ملاحظه کار. [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (ص مرکب ) محتاط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه رعایت جوانب کارها کند. بااحتیاط. حازم .
-
ملاحظه کاری
لغتنامه دهخدا
ملاحظه کاری . [ م ُ ح َ ظَ / ح ِ ظِ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت ملاحظه کار. رعایت جوانب امور. حزم . احتیاط. احتیاطکاری . و رجوع به ملاحظه کار شود.
-
بی ملاحظه
لغتنامه دهخدا
بی ملاحظه . [ م ُ ح َ / ح ِ ظَ / ظِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + ملاحظه ٔ عربی ) که رعایت جوانب نکند. که جانب مردمان نگاه ندارد. بدون تأمل . بدون بصیرت و از روی بی عقلی و بی دانشی . (ناظم الاطباء). مغرورانه . لغو. پرت . پرتکی .نفهمیده . نسنجیده . ...
-
أبدي ملاحظهً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار نظري کرد , تذکري داد , نکته اي گفت , حاشيه زد
-
بی ملاحظه
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
ملاحظه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
اِرتَأي
-
را ملاحظه کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ عِلْماً بـ
-
ریاست و ملاحظه
فرهنگ گنجواژه
زیر بال و پر گرفتن.