کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملاحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملاحة
لغتنامه دهخدا
ملاحة. [ م َ ح َ ] (ع مص ) نمکین و شیرین شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). نمکین و خوب روی گردیدن . مُلوحة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شور گردیدن آب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نمکین و ...
-
ملاحة
لغتنامه دهخدا
ملاحة. [ م َل ْ لا ح َ ] (ع اِ) نمک زار. (مهذب الاسماء). نمکستان . (دهار). نمکستان و شورستان . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). نمک زار و شوره زار و جایی که از آنجا نمک آورند. (ناظم الاطباء). || جایی که در آن نمک فروشند. (از اقرب الموارد).
-
ملاحة
لغتنامه دهخدا
ملاحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِمص ) کشتیبانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشتیبانی و ناخدایی و صنعت ملاح . (ناظم الاطباء). صنعت ملاح . (از اقرب الموارد).- علم الملاحة ؛ علمی است که از کیفیت ساختن کشتیها و چگونگی راندن آن در دریا بحث می کند. این علم متوقف اس...
-
واژههای همآوا
-
ملاحت
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاذبه، جذبه، خوشگلی، دلفریبی، شیرینرفتاری، لطافت ۲. نمکین بودن، بانمک بودن، ملیح بودن ۳. خوبرو بودن، شیرین رفتار بودن
-
ملاحت
فرهنگ نامها
(تلفظ: ma(e)lahat) (عربی) حالتی در چهره که شخص را دوست داشتنی مینماید ، نمکین بودن ، با نمک بودن؛ خوشایند بودن ، دوست داشتنی بودن .
-
ملاحت
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ ع . ملاحة ] (مص ل .) 1 - زیبایی ، لطافت . 2 - نمکین بودن .
-
ملاحت
لغتنامه دهخدا
ملاحت . [ م َ ح َ ] (ع اِمص ) نمکینی . (غیاث ). مأخوذاز تازی ، زیبایی و دلربا بودن و خوب صورتی و لطافت ونیکویی و زیبایی دهان و چشم و ابرو. (ناظم الاطباء).بانمکی . نمک داری . حسن . خوبی . شیرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملاحة. رجوع به ملاحة شود...
-
ملاحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَلاحة] melāhat ۱. زیبا و خوبروی بودن؛ نمکین بودن.۲. [قدیمی] شور شدن.
-
جستوجو در متن
-
ملوحة
لغتنامه دهخدا
ملوحة. [ م ُ ح َ ] (ع مص ) شور شدن آب . (ترجمان القرآن ). شور گردیدن آب . ملاحة. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مُلوح ملاحة. (اقرب الموارد). رجوع به ملوح و ملاحة شود. || (اِمص ) شوری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
ملاحت
فرهنگ فارسی معین
(مَ حَ) [ ع . ملاحة ] (مص ل .) 1 - زیبایی ، لطافت . 2 - نمکین بودن .
-
زراعة
لغتنامه دهخدا
زراعة. [ زَرْ را ع َ ] (ع اِ) موضع کشاورزی ، مانند ملاحة برای موضع نمک . ج ، زراعات . (از اقرب الموارد).
-
ملوح
لغتنامه دهخدا
ملوح . [ م ُ ] (ع مص ) شور شدن آب . (تاج المصادر بیهقی )(از اقرب الموارد). و رجوع به مُلوحة و ملاحة شود.
-
کشتی رانی کردن
لغتنامه دهخدا
کشتی رانی کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) دریانوردی کردن . ملاحة. (منتهی الارب ).- امثال :در هر رودی کشتی رانی نتوان کرد .