کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مل
/mel/
معنی
موی انسان یا حیوان.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. باده، خمر، شراب، صهبا، می
۲. پرسیاوشان
۳. امرود، گلابی
دیکشنری
hair, wine
-
جستوجوی دقیق
-
مل
واژگان مترادف و متضاد
۱. باده، خمر، شراب، صهبا، می ۲. پرسیاوشان ۳. امرود، گلابی
-
مل
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) 1 - نوعی از امرود بزرگ بی مزه . 2 - می و شراب انگوری .
-
مل
فرهنگ فارسی معین
(مُ) (اِ.) 1 - گردن . 2 - کوهان گاو نر.
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بهمئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م َل ل ] (ع مص ) خمیر در زیر آتش کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). به خاکستر گرم کردن نان و گوشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در خاکستر گرم داخل کردن نان و گوشت را و پختن وکباب کردن آن را. (از اقرب الموارد). || کوماج کردن . (منته...
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ِ ] (اِ) موی را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی موی باشد مطلقاً اعم از موی سر و موی ریش و اعضای دیگر از انسان و حیوان . (برهان ). موی . (ناظم الاطباء) : ریش نجسش چنان دراز است گویی که مل دم گراز است . شجاع بهرامی (از جهانگیری ).|| نوعی گل ...
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ِ ] (فعل نهی ) مخفف «مهل » فعل نهی از«هلیدن ». (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مل که چشم بد بر آن عارض رسدزود درده بانگ تکبیر ای پسر.سنائی (یادداشت ایضاً).
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ُ ] (اِ) به لغت اندلس دوایی است که آن را پر سیاوشان گویند. (برهان ).
-
مل
لغتنامه دهخدا
مل . [ م ُ ] (اِ) نبیذ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 322). شراب انگوری . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ) (آنندراج ). می و شراب انگوری و هر مایع مسکر. (ناظم الاطباء). می . باده . مدام . راح . صهبا. خمر. عقار. قهوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در سغدی...
-
مل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mel موی انسان یا حیوان.
-
مل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُغدی؟] [قدیمی] mol شراب؛ می: ◻︎ به زرّینه جام اندرون لعلمل / فروزنده چون لاله بر زردگل (عنصری: ۳۵۹)، ◻︎ نهاده بر یکی کف ساغر مل / گرفته بر دگر کف دستهٴ گل (نظامی۲: ۱۷۸).
-
مل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] mol = گلابی
-
مل
واژهنامه آزاد
زنا مانند مل کوته (مل کودک) یعنی کودکی از مادر زنا کار (لهجه گیلی) شعر از حافط در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبو یاایهاالسکارا
-
مل
واژهنامه آزاد
گردن
-
مل
واژهنامه آزاد
مُل= مخفف ملا؛ مُل حَسَنا= ملا حسن، شاعر شهیر محلی سرای شوشتر متخلص به «حَسَنا» مُل= گردی سر شانه را گویند:«مُلِ جمنَه» یعنی شانه هایش را به علامت مخالفت و انکار بالا می اندازد. تکرار آن عمل را «مُل مُل» گویند. «ساقیا مُل بیار بی مُل مُل/ دِه به مُ...