کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیم … شد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقیم … شد
دیکشنری فارسی به عربی
أَثْوَي بـِ (في)
-
واژههای مشابه
-
مُّقِيمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
پاینده - ثابتی که هرگز زايل نشود و تمامي نداشته باشد - برپادارنده (برپادارنده ایکه آنچه را برپا می دارد زایل نشو و تمامی نداشته باشد)
-
مقیم شدن
واژگان مترادف و متضاد
اقامتگزیدن، ماندگار شدن، متوطن شدن، ساکن شدن، رحل اقامت افکندن، سکونت گزیدن، سکناگزیدن، رخت افکندن ≠ مهاجرت کردن
-
resident manager
مدیر مقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] مدیری که در مهمانخانه/ هتل اقامت و بر امور نظارت دائم دارد
-
resident flora, commensal flora
ریزگان مقیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ریزگانی که در یک مقطع سنی و برای مدتی طولانی در اندامی مانند روده یافت میشود
-
مقیم استرآبادی
لغتنامه دهخدا
مقیم استرآبادی . [ م ُ م ِ اِ ت َ ] (اِخ ) میرمحمدبن سیدمحمد دانیال از شاعران قرن دهم و یازدهم هجری است . از اوست :افسوس که اهل هنر و هوش شدندوز خاطر همدمان فراموش شدندآنان که به صد زبان سخن می گفتندآیا چه شنیدند که خاموش شدند.و رجوع به فرهنگ سخنوران...
-
مقیم اصفهانی
لغتنامه دهخدا
مقیم اصفهانی . [ م ُ م ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا مقیم کتابدار پسر میرزا قواما از شاعران قرن یازدهم هجری است . از اوست :کیفیت بهار ره هوش می زندسودا به سر چو باده به خم جوش می زندگل را مراد ناله ٔ بلبل شنیدن است زین خنده ها که از لب خاموش می زند.و رجوع ...
-
مقیم بخارایی
لغتنامه دهخدا
مقیم بخارایی . [ م ُ م ِ ب ُ ] (اِخ ) از شاعران معاصر مؤلف تذکره ٔ نصرآبادی و از مصاحبان وی بود که مدتی در اصفهان اقامت داشت . از اوست :خاک ره گشتم و دل در طلب درد هنوزهست از عشق تو این سلسله در گرد هنوزگرچه دورم ز تو از همدمی سوختگان گرم رخسار توام...
-
مقیم تبریزی
لغتنامه دهخدا
مقیم تبریزی . [ م ُ م ِ ت َ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن ملا بایندر تبریزی از شاعران قرن یازدهم هجری است . از اوست :خیره چشمیهای من کمتر ز تیغ یار نیست از نگاه ما و او شمشیر بر هم می خورد.و رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 401 و فرهنگ سخنوران شود.
-
مقیم سبزواری
لغتنامه دهخدا
مقیم سبزواری . [ م ُ م ِ س َ ] (اِخ ) از شاعران قرن دهم هجری است که روزگاری مقیم هندوستان بود. از اوست :با مقیم از ناز گفتی نیست پروای کسم آری آری کی به این خوبی ترا پروای ماست .و رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی شود.
-
مقیم کازرونی
لغتنامه دهخدا
مقیم کازرونی . [ م ُ م ِ زِ ] (اِخ ) از شاعران نیمه ٔ اول قرن دهم هجری است . از اوست :همه کردند دوا درد دل شیدایی من و سودای تو و عالم بی پروایی .ورجوع به فرهنگ سخنوران و مجالس النفایس ص 389 شود.
-
مقیم کیخسروی
لغتنامه دهخدا
مقیم کیخسروی . [ م ُ م ِ ک َ خ ُ رُ ] (اِخ ) از امرای سلطان حسین میرزا بود و طبعی لطیف داشت و شعر می سرود. از اوست :شراب خوردن دایم خراب ساخت مراخراب بودم و آخر سراب ساخت مرا.(از مجالس النفایس ص 171).
-
مقیم هندوستانی
لغتنامه دهخدا
مقیم هندوستانی . [ م ُ م ِ هَِ ] (اِخ ) شیخ محمد از شاعران قرن سیزدهم هجری و مصاحب منشی احمدعلی رسای لکهنویی بود و مشترکاً باوی منظومه ای به نام «نیشتر غم » سروده است . و رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی و تذکره ٔ صبح گلشن ص 442 شود.
-
مقیم آباد
لغتنامه دهخدا
مقیم آباد. [ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کام فیروز است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و 102 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 7).