کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقیعس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقیعس
لغتنامه دهخدا
مقیعس . [ م ُ ق َ ع ِ ] (ع ص مصغر) مصغر مقعنسس یعنی سخت و درشت . (ناظم الاطباء). تصغیر مقعنسس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و رجوع به مقعنسس شود.
-
واژههای همآوا
-
مقیاس
واژگان مترادف و متضاد
۱. قاعده، معیار، ملاک ۲. اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان ۳. واحد ۴. نمونه ۵. اشل
-
مقیاس
فرهنگ واژههای سره
سنجه، پیمانه
-
مقیاس
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اندازه . 2 - آلت سنجش . ج . مقاییس .
-
مقیاس
لغتنامه دهخدا
مقیاس . [ م ِق ْ ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقدار و اندازه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ملاک . معیار : ترا ندهند هرچ از بهر تو نیست به هر کار این سخن را دار مقیاس . سنائی (دیوان چ مصفا ص 172).باقی درهای جان و اختران هم بر ...
-
مقیاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاییس] meqyās آنچه با آن اندازۀ چیزی را معین کنند؛ اندازه؛ آلت سنجش.