کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقید
/moqayyad/
معنی
بندشده؛ پابند؛ درقیدوبند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بسته، مشروط، منوط، وابسته
۲. پایبست، پایبند
۳. دامنگیر، دچار
۴. اسیر، حبس، دربند، گرفتار
۵. علاقهمند
۶. مطلق ≠ رها
۷. معتقد
۸. متعهد
برابر فارسی
پایبند، پابسته
دیکشنری
conditional, conditioned, constrained, under
-
جستوجوی دقیق
-
مقید
واژگان مترادف و متضاد
۱. بسته، مشروط، منوط، وابسته ۲. پایبست، پایبند ۳. دامنگیر، دچار ۴. اسیر، حبس، دربند، گرفتار ۵. علاقهمند ۶. مطلق ≠ رها ۷. معتقد ۸. متعهد
-
مقید
فرهنگ واژههای سره
پایبند، پابسته
-
مقید
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) بند شده ، در قید و بند، بسته .
-
مقید
لغتنامه دهخدا
مقید. [ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ع ص ) بسته شده و بندشده و در قید کرده . (ناظم الاطباء). بسته . بند کرده . بندی . به بند. به زنجیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : همچنان مقید و مسلسل در بند بلا بگذاشت . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 46).که مدهوش این ناتوان پیکرندم...
-
مقید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqayyad بندشده؛ پابند؛ درقیدوبند.
-
مقید
دیکشنری فارسی به عربی
شرطي , شکلي , محدودة
-
مقید
واژهنامه آزاد
خجالتی - کم رو - سر به زیر - با حیا
-
واژههای مشابه
-
مقيد
دیکشنری عربی به فارسی
زنجيره اي , زنجيره اي کردن
-
مقید ساختن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایبند کردن، پایبست کردن ۲. اسیر کردن، دربند کردن، گرفتار کردن، گرفتار ساختن ۳. مجبور کردن، ملزم ساختن ۴. وابسته کردن ۵. مشروط کردن ≠ مقید شدن، مقید گشتن
-
مقید شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. گرفتار شدن، دربند شدن، درقید ماندن ۲. وابسته شدن ۳. پایبند شدن ۴. متعهد شدن
-
مقید کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پایبند کردن، وابسته کردن ۲. متعهد کردن ۳. گرفتار کردن، دربند کردن
-
recitativo obbligato (it.)
گفتاواز مقید
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] گفتاوازی که سازهای همراهیکنندۀ آن، علاوه بر اینکه فضای هماهنگ را فراهم میکنند، بخشی از فضای لحنی یا انگارهای را نیز اجرا میکنند
-
مقید بودن
فرهنگ واژههای سره
پابستگ
-
واجب مقید
لغتنامه دهخدا
واجب مقید. [ ج ِ ب ِ م ُ ق َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) واجب مقید در برابرواجب مطلق است و آن امری است که وجوبش بر مقدمه ٔ وجودش متوقف باشد مانند زکوة که موقوف بر نصاب است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به کلمه های واجب و واجب مطلق و وجوب ...