کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقهور
/maqhur/
معنی
۱. مورد خشم و قهر واقعشده.
۲. خوارشده.
۳. شکستخورده؛ مغلوب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تارومار، شکستخورده، مغلوب، منهزم ≠ قاهر، فاتح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقهور
واژگان مترادف و متضاد
تارومار، شکستخورده، مغلوب، منهزم ≠ قاهر، فاتح
-
مقهور
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، غلبه شده .
-
مقهور
لغتنامه دهخدا
مقهور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب و مغلوب شده و چیره شده بر وی و منهزم و شکست خورده . (ناظم الاطباء). قهرشده . شکسته . بشکسته . آن که بر او چیره شده باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خدای ناصر او باد تا جهان باشدهمیشه دولت او قاهر و عدو مقهور. فرخی .همی...
-
مقهور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqhur ۱. مورد خشم و قهر واقعشده.۲. خوارشده.۳. شکستخورده؛ مغلوب.
-
واژههای مشابه
-
مقهور ساختن
واژگان مترادف و متضاد
شکست دادن، مغلوب کردن، تارومار کردن، سرکوب کردن، منهزم کردن ≠ مقهور شدن
-
مقهور شدن
واژگان مترادف و متضاد
شکستخوردن، مغلوب شدن، منهزم شدن، تارومار شدن، سرکوب شدن
-
مقهور کردن
واژگان مترادف و متضاد
سرکوب کردن، مغلوب کردن، تارومار کردن، شکست دادن، تارومار کردن
-
مقهور کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخْضَعَ
-
مقهور كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استعبد
-
جستوجو در متن
-
اصطلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (تصوف) 'estelām غلبۀ حق بر بنده که او را مجذوب و مقهور خود سازد.
-
قاهر
فرهنگ نامها
(تلفظ: qāher) (عربی) مقهور کننده ، چیره ، توانا .
-
منتصر
واژگان مترادف و متضاد
پیروز، غالب، فاتح، ناصر ≠ مغلوب، مقهور
-
منهزم
واژگان مترادف و متضاد
تارومار، شکستخورده، گریزان، مغلوب، مقهور، منکوب