کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقلوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقلوع
/maqlu'/
معنی
۱. ازبیخکندهشده؛ ازجابرداشتهشده.
۲. معزول و برکنارشده از کار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقلوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) از بیخ برکنده شده .
-
مقلوع
لغتنامه دهخدا
مقلوع . [ م َ ] (ع ص ) امیر معزول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). معزول و از کار خارج شده . || ازبیخ برکنده شده و از جای خود برداشته شده . (ناظم الاطباء). منتزع . (اقرب الموارد). || فرس مقلوع ؛ اسب که بر پشتش دایره ٔ قالع باشد. (منتهی ...
-
مقلوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqlu' ۱. ازبیخکندهشده؛ ازجابرداشتهشده.۲. معزول و برکنارشده از کار.
-
واژههای همآوا
-
مقلوا
لغتنامه دهخدا
مقلوا. [ ] (اِ) زحیر . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به زحیر شود.
-
جستوجو در متن
-
مسلوب
لغتنامه دهخدا
مسلوب . [ م َ ] (ع ص ) ربوده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ربوده شده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). بربوده . سلب شده . (ناظم الاطباء). مقلوع . منترع . مأخوذ. منسلب . مختلس .- مسلوب الأهلیة ؛ که اهلیت برای او نشناسند.- مسلوب القرار ؛ بی آرا...