کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقلوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقلوب
/maqlub/
معنی
۱. وارونهشده؛ برگردانیدهشده.
۲. (ادبی) در بدیع، شعر یا سخنی که در آن کلمات مقدّم و مؤخّر شده یا کلماتی مانند رگ و گر، رقیب و قریب، شارع و شاعر، جادوانه و جاودانه، ابدا و ادبا، و امثال اینها به کار برده شده باشد، مانند این شعر: هست انیس و کریم ورنشناسی / زود بخوان باشگونه میرک سینا (امیرعلی یوزیتکین: لغتنامه: مقلوب).
۳. (قید) [قدیمی] برگشته؛ واژگون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
قلبشده، باژگونه، برگردانیده، وارونهشده، واژگون
دیکشنری
distortion, inverse, reverse
-
جستوجوی دقیق
-
مقلوب
واژگان مترادف و متضاد
قلبشده، باژگونه، برگردانیده، وارونهشده، واژگون
-
metathesized
مقلوب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ویژگی آوایی که دچار قلب شده است
-
مقلوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) برگردانیده شده ، وارونه شده .
-
مقلوب
لغتنامه دهخدا
مقلوب . [ م َ ] (ع ص ) برگردانیده شده و باژگونه گردانیده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). برگردانیده شده و واژگونه و معکوس و برگشته و زیروزبر شده . (ناظم الاطباء). باژگونه . وارونه . وارون . باشگون . باشگونه . واژون . واژونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخ...
-
مقلوب
دیکشنری عربی به فارسی
برگشتگي , برگرداني , بالعکس کردن , سوء تعبير , انحراف , سخن واژگون , قلب عبارت , معکوس کردن نسبت
-
مقلوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqlub ۱. وارونهشده؛ برگردانیدهشده.۲. (ادبی) در بدیع، شعر یا سخنی که در آن کلمات مقدّم و مؤخّر شده یا کلماتی مانند رگ و گر، رقیب و قریب، شارع و شاعر، جادوانه و جاودانه، ابدا و ادبا، و امثال اینها به کار برده شده باشد، مانند این شعر:...
-
مقلوب
دیکشنری فارسی به عربی
بديل
-
واژههای مشابه
-
حدیث مقلوب
لغتنامه دهخدا
حدیث مقلوب . [ ح َ ث ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از دوازده قسم حدیث ضعیف . رجوع به حدیث شود.
-
مقلوب گر
لغتنامه دهخدا
مقلوب گر. [ م َ گ َ ] (ص مرکب ) وارونه کار. (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر) : در صورت مات برد می بخشدمقلوب گری چو او که را دیدی .مولوی (کلیات شمس ایضاً).
-
واژههای همآوا
-
مغلوب
واژگان مترادف و متضاد
۱. بازنده ۲. بیاعتبار، بیمقدار، ذلیل، زبون ۳. تارومار، شکستخورده، مقهور، منکوب، منهزم ۴. تسلیم، مجاب ≠ فاتح
-
مغلوب
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکست خورده ، غلبه شده .
-
مغلوب
لغتنامه دهخدا
مغلوب . [ م َ ] (ع ص ) آنکه بر وی چیره باشند. غلبه کرده شده . مقهورشده . مفتوح شده . مطیعگشته . (از ناظم الاطباء). شکست خورده . شکست یافته : فدعا ربه أنی مغلوب فانتصر. (قرآن 10/54). اقوال پسندیده مدروس گشته ... و حرص غالب و قناعت مغلوب . (کلیله و دم...
-
مغلوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maqlub ۱. آنکه بر وی چیره شده باشند؛ شکستخورده.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای سهگاه و چهارگاه.