کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقلات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقلات
لغتنامه دهخدا
مقلات . [ م ِ ] (ع ص ) شتر ماده که یکبار زاید و سپس آن بارنگیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || امراءة مقلات ؛ زنی که کودکش فرانیاید. (مهذب الاسماء). زن که فرزند او را نزید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). زنی که وی را ف...
-
مقلات
لغتنامه دهخدا
مقلات . [ م ِ] (ع اِ) مقلاة. تابه . تاوه . روغن داغ کن . ماهی سرخ کن . ماهی تابه . ج ، مقالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
مغلات
لغتنامه دهخدا
مغلات . [ م ُ غ َل ْ لا ] (ع اِ) ج ِ مُغَل ّ. (اقرب الموارد). به معنی مستغلات است . (از المنجد). و رجوع به مغل و مستغلات شود.
-
مغلاط
لغتنامه دهخدا
مغلاط. [ م ِ ] (ع ص ) بسیار غلطگوی و غلطکن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار غلطگوی و کثیرالغلط. (ناظم الاطباء). بسیارغلط. (از اقرب الموارد).
-
مغلاة
لغتنامه دهخدا
مغلاة. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) تیر پرتاب . (مهذب الاسماء). تیر سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت . ج ، مغالی . (از اقرب الموارد). || ناقة مغلاة؛ شتر ماده ٔ شتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناقة ...
-
مقلاة
لغتنامه دهخدا
مقلاة. [ م ِ ] (ع اِ) تاوه . روغن گداز.(دهار). تاوه . ج ، مقالی . (مهذب الاسماء). که قلیه بریان کنند در وی . مِقلی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تابه . ج ، مقالی . (ناظم الاطباء). ظرفی از مس و گویند ازسفال که طعام در آن تفت دهند. (از اقرب الموارد).
-
مقلعط
لغتنامه دهخدا
مقلعط. [ م ُ ل َ ع ِطط ] (ع ص ) مرد گریزنده ٔ برحذر رمنده ٔ ترسان بیمناک . || سرسخت پیچان موی که موی آن دراز نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقلعة
لغتنامه دهخدا
مقلعة. [ م ُ ل َ ع َ ] (ع ص ) سفینة مقلعة؛ کشتی بابادبان . ج ، مقلعات . (ناظم الاطباء). کشتی که برای آن بادبان ساخته باشند. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مقالیت
لغتنامه دهخدا
مقالیت . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِقلات . (آنندراج )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقلات شود.
-
قلاء
لغتنامه دهخدا
قلاء. [ ق َل ْ لا ] (ع ص ) قلیه پز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تابه ٔ قلیه ساز. (منتهی الارب ). سازنده ٔ تابه ٔ قلیه پزی . (ناظم الاطباء). سازنده ٔ مقلات . تاوه گر. (ملخص اللغات حسن خطیب ). تابه گر. (مهذب الاسماء).
-
مادر
لغتنامه دهخدا
مادر. [ دَ ] (اِ) ترجمه ٔ «ام » که والده باشد. (آنندراج ). زنی که یک یا چند بچه بدنیا آورده باشد. (ناظم الاطباء). ام . والده . ماما. مام . ماد. مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماد. مار. پهلوی ، «ماتر» ، «مات » ظاهراً از «ماتا» ، حالت فاعلی از «ماتر...