کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقفل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقفل
/moqaffal/
معنی
قفلشده؛ بستهشده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بسته، مسدود ≠ مفتوح
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقفل
واژگان مترادف و متضاد
بسته، مسدود ≠ مفتوح
-
مقفل
لغتنامه دهخدا
مقفل . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. (از اقرب الموارد).
-
مقفل
لغتنامه دهخدا
مقفل . [ م ُ ف َ ] (ع ص ) قفل شده و بسته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در قفل کرده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || مقفل الیدین ؛ بخیل . (منتهی الارب ).بخیل و زفت ناکس . (ناظم الاطباء). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. (از ا...
-
مقفل
لغتنامه دهخدا
مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف َ] (ع ص ) بسته شده و قفل شده . (ناظم الاطباء). قفل کرده .قفل زده و قفل نهاده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
مقفل
لغتنامه دهخدا
مقفل . [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] (ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقفیل شود.
-
مقفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqaffal قفلشده؛ بستهشده.
-
واژههای همآوا
-
مغفل
فرهنگ فارسی معین
(مُ غَ فِّ) [ ع . ] (ص .) نادان ، کندذهن .
-
مغفل
لغتنامه دهخدا
مغفل . [ م َ ف َ ] (ع اِ) موی زیر لب و گرداگرد آن . (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغفلة شود.
-
مغفل
لغتنامه دهخدا
مغفل . [ م ُ غ َف ْ ف َ ] (ع ص ) نادان و کندذهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه زیرک نباشد. (از اقرب الموارد). گول . غافل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه آن زیرک شریک مغفل کرد و سود نداشت . (کلیله و دمنه چ مینوی ص 117). مغفل را به سیم حاجت ا...
-
مغفل
لغتنامه دهخدا
مغفل . [م ُ ف ِ ] (ع ص ) اغفال کننده . بیخبرکننده : حرص صیادی ز صیدی مغفل است می کند او دلبری او بیدل است .مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 291).
-
مغفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqaffal نادان؛ کمهوش؛ کندذهن.
-
جستوجو در متن
-
مقفله
لغتنامه دهخدا
مقفله . [ م ُ ق َف ْ ف َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث مقفل . ج ، مقفلات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مقفل شود.
-
مسدود
واژگان مترادف و متضاد
بست، بسته، بند، سد، گرفته، مقفل ≠ مفتوح، باز، گشوده