کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقفر
لغتنامه دهخدا
مقفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) ویران شده و خراب و خالی از اهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقفار شود.
-
واژههای همآوا
-
مغفر
واژگان مترادف و متضاد
خود، کلاهخود
-
مغفر
فرهنگ فارسی معین
(مِ فَ) [ ع . ] (اِ.) خود، کلاه آهنین . ج . مغافر.
-
مغفر
لغتنامه دهخدا
مغفر. [ م ِ ف َ ] (ع اِ) خود. (دهار) (صحاح الفرس ). خود که بر سر نهند. (مهذب الاسماء). خود آهنی که صیغه ٔ اسم آلة است ، از غفر که به معنی پوشیدن و پنهان کردن است . (غیاث ). خود و کلاه آهنین . (ناظم الاطباء). کلاه آهنی که روز جنگ پوشند. مغفرة. و با لف...
-
مغفر
لغتنامه دهخدا
مغفر. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) بز کوهی با بچه .(مهذب الاسماء). بز کوهی ماده با بچه . مغفرة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مُغفِرَة شود.
-
مغفر
لغتنامه دهخدا
مغفر. [ م ُ ف ُ ] (ع اِ) مِغفار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). و رجوع به مغفار شود.- امثال :هذا الجنی لا ان یکدالمغفر ؛ یعنی گوارا باد بر تو آنچه به دست آورده ای و آن مغفر نیست . و این مثل را در تفضیل چیزی زنند و برای کسی ...
-
مغفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مغافر] ‹مغفره› [قدیمی] meqfar زرهی که زیر کلاهخود بر سر میگذاشتهاند؛ کلاهخود.
-
جستوجو در متن
-
تضمین
لغتنامه دهخدا
تضمین . [ ت َ ] (ع مص ) چیزی را به پایندانی فرا کسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). چیزی را به ضمان دادن .(ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || پذیرانیدن و تاوان دادن او را آن چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پذیرانیدن و ضامن گردانیدن کس...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَم َ ] (اِخ ) ابن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه و مکنی به ابوالحسن . ابن خلکان آرد: ابوالحسن احمدبن جعفربن موسی بن یحیی بن خالدبن برمک معروف به جحظه ٔ برمکی ندیم فاضل و صاحب فنون و اخبار و نجوم و نوادر بود و ابونصربن المرز...