کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقعر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقعر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
صحن
-
واژههای مشابه
-
sag vertical curve
قوس مقعر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] راهی به شکل دو خط مماس که ازطریق یک قوس عمودی سهموی به یکدیگر وصل میشوند و در آن مماس ورودی سرازیر و مماس خروجی سربالاست
-
آیینه مقعر
فرهنگ واژههای سره
آیینه کوژ
-
تابع مقعر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← تابع کاو
-
زاویه ٔ مقعر
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ مقعر. [ ی َ / ی ِ ی ِ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاویه ای است که کوچکتر از نیم سطح باشد و مقابل آن محدب است . (از هندسه ٔ رهنما ص 19). و رجوع به زاویه ٔ محدب شود.
-
جستوجو در متن
-
caving
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غرق شدن، فرو ریختن، در غار جا دادن، حفر کردن، مقعر کردن
-
caves
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غارها، غار، مغاره، سوراخ، کاو، غول، مجوف کردن، فرو ریختن، در غار جا دادن، حفر کردن، مقعر کردن
-
کهف
دیکشنری عربی به فارسی
غار , کاو , مجوف , مقعر , مجوف کردن , درغارجادادن , حفر کردن , فرو ريختن , حفره زيرزميني , مغاک , چال , گودال , حفره
-
disc harrow
چنگۀ بشقابی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ابزاری در خاکورزی برای خرد کردن کلوخ و جمعآوری علفهای هرز و یکنواخت کردن سطح خاک که از چندین بشقاب مقعر ساخته شده است
-
تقعیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taq'ir ۱. مقعر ساختن؛ گود کردن.۲. صیحه زدن؛ صدا درآوردن از بیخ حلق.
-
صحن
دیکشنری عربی به فارسی
ظرف , بشقاب , دوري , سيني , خوراک , غذا , در بشقاب ريختن , مقعر کردن , صفحه , اندودن , نعلبکي , زير گلداني , بشقاب کوچک , در نعلبکي ريختن
-
hollow
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توخالی، حفره، گودی، چاله، کاواک، گود شدن، خالی کردن، خالی، پوچ، تهی، میان تهی، پوک، مجوف، مقعر، خشک، گودافتاده، بی حقیقت، غیر صمیمی
-
تقعیر
لغتنامه دهخدا
تقعیر. [ ت َ ] (ع مص ) دور درشدن در سخن . (زوزنی ). به مغ فروشدن . || لب پیچیدن در سخن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)،یقال : قعر فی الکلام ؛ ای تشدق . ...