کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقصوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقصوص
/maqsus/
معنی
بریده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقصوص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکسته و بریده شده .
-
مقصوص
لغتنامه دهخدا
مقصوص . [ م َ ] (ع ص ) بریده . (ناظم الاطباء).- طائر مقصوص الجناح ؛ مرغی که پر او را با گازود بریده باشند. (منتهی الارب ). مرغ بال بریده . (ناظم الاطباء) : طایر اقبال تو مکسورالقلب و مقصوص الجناح ... (مرزبان نامه چ قزوینی ص 180).|| مقصوص له ؛ عقوبت ...
-
مقصوص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] maqsus بریده.
-
واژههای همآوا
-
مغسوس
لغتنامه دهخدا
مغسوس . [ م َ ] (ع ص ) خرمای تر تباه شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رطب فاسد. غسیس . (از اقرب الموارد). || بعیر مغسوس ؛ شتر غساس زده . (منتهی الارب ). شتر گرفتار بیماری غساس . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
احویشا
لغتنامه دهخدا
احویشا. [ ] (اِخ )دیری است عظیم باسعرت ، مدینه ای از ولایت دیاربکر. و در آن راهبان بسیارند و در حوالی آن بساتین فراوانست و در نهایت عمارت است و جنب آن نهریست مشهور بنهرالروم و ابوبکر محمدبن طناب اللبادی بدان اشاره کند:و فتیان کهمل من اناس خفاف فی الغ...
-
مکسور
لغتنامه دهخدا
مکسور. [ م َ ] (ع ص ) شکسته . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ). شکسته شده . (ناظم الاطباء) : بار جودش نشست بر دینارزان رُخش زرد و پشت مکسور است . مسعودسعد.- مکسورالقلب ؛ دل شکسته . شکسته دل : طایر اقبال تو مکسورالقلب مقصوص الجناح ازاوج مطامح همت در...
-
گردیدن
لغتنامه دهخدا
گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص ) پهلوی گرتیتن ، وشتن ، اوستا «ورت » ، هندی باستان «ورتت » ، ورت [ گردیدن ، چرخیدن ]، کردی «گروان » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تطوف . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). دَوَران . (منتهی الارب ). گشتن . دور زدن . استدا...