کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقشر
/moqaššar/
معنی
۱. پوستکردهشده؛ پوستکنده.
۲. دانهای که پوست آن را کنده باشند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقشر
لغتنامه دهخدا
مقشر. [ م ِ ش َ ] (ع ص ) ستیهنده در سؤال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستیهنده و الحاح کننده در سؤال . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقشر
لغتنامه دهخدا
مقشر. [ م ُ ق َش ْ ش َ ] (ع ص ) پوست دور کرده شده و این از تقشیر است که به معنی پوست دور کردن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). قشر برآورده شده و پوست کنده شده و سپیدشده . (ناظم الاطباء). پوست بازکرده . پوست کرده . پوست کنده و سپید کرده . (یادداشت به خط مرحو...
-
مقشر
لغتنامه دهخدا
مقشر. [ م ُ ق َش ْ ش ِ ] (ع ص ) آن که پوست از روی مردمان بازکند. (مهذب الاسماء). || آنکه قشر و پوست از چیزی برمی گیرد. (ناظم الاطباء).
-
مقشر
دیکشنری عربی به فارسی
پوسته پوسته , ورقه ورقه , ورقه شونده , فلسي , برفکي
-
مقشر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqaššar ۱. پوستکردهشده؛ پوستکنده.۲. دانهای که پوست آن را کنده باشند.
-
واژههای مشابه
-
مُقَشَّر
لهجه و گویش بختیاری
moqaššar لپه.
-
ابن مقشر
لغتنامه دهخدا
ابن مقشر. [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوالفتح منصوربن شملان مصری . از پیوستگان دولت فاطمی مصر و طبیب خاص عزیز و حاکم . مولد او به سال 386 هَ . ق . و در 411 بروزگار حاکم درگذشت .
-
مقشر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فرنسيون
-
واژههای همآوا
-
مُقَشَّر
لهجه و گویش بختیاری
moqaššar لپه.
-
جستوجو در متن
-
پوسته پوسته
دیکشنری فارسی به عربی
مقشر
-
ورقه شونده
دیکشنری فارسی به عربی
مقشر
-
فلسی
دیکشنری فارسی به عربی
مقشر