کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقسم
/maqsem/
معنی
جای قسمت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقسم
فرهنگ فارسی معین
(مَ س ) [ ع . ] (اِ.) قسمت ، جای قسمت . ج . مقاسم .
-
مقسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ سِّ) [ ع . ] (اِفا.) تقسیم کننده .
-
مقسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) سوگند خورده ، 2 - (اِ.) جای سوگند. 3 - سوگند، قسم .
-
مقسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ س ) [ ع . ] (اِفا.) سوگند خورنده ، قسم خورنده .
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م َ س َ ] (ع اِ) بهره و نصیب از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || هرچه که به اقسامی تقسیم شود مقسم نامیده می شود و هرقسم را نسبت به قسم دیگر قسیم می نامند. نسبت بین دو قسیم همیشه تباین است و نسبت بین مقسم و قسم ، عام و خاص ...
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م َ س ِ ] (ع اِ) بخششگاه . (صحاح الفرس ). جای قسمت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جای تقسیم . (غیاث ). جای قسمت . ج ، مقاسم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سرحد. مرز. حدفاصل : در مفصل هردو ناحیت و مقسم هر دو ولایت به هم رسیدند و نوبتها مصا...
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ِ س َ ] (ع اِ) بهره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نصیب . (اقرب الموارد).
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ُ س َ ] (ع اِ) سوگند. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) سوگند یادکرده . (ناظم الاطباء).
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) سوگندخورنده . (مهذب الاسماء). آن که سوگند یاد می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اِقسام شود.
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ُ ق َس ْ س َ ] (ع ص ) مرد اندوهگین . مهموم . (اقرب الموارد). || صاحب جمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمیل و گویند غلام مقسم ؛ یعنی غلام جمیل و همچنین است وجه مقسم . (از اقرب الموارد). هو مقسم الوجه ؛ او خوشگل است . (ناظم ا...
-
مقسم
لغتنامه دهخدا
مقسم . [ م ُ ق َس ْ س ِ ] (ع ص ) بخش بخش کننده . (آنندراج ). بخش بخش کننده و تقسیم کننده . (ناظم الاطباء). قسمت کننده . بخش کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فالمقسّمات امراً. (قرآن 4/51).- مقسم الارزاق ؛ تقسیم کننده ٔ رزقها. قسمت کننده ٔ روزیها...
-
مقسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مقاسم] [قدیمی] maqsem جای قسمت کردن.
-
مقسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqassam تقسیمشده؛ بخشبخششده.
-
مقسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqassem قسمتکننده؛ بخشبخشکننده.
-
مقسم
واژهنامه آزاد
(پارسی سره؛ واژۀ پیشنهادی کاربران) بخشگر. برای نمونه، "پل مقسم ولتاژ" به پارسی می شود "پل بخشگر ولت".