کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقرری
/moqarrari/
معنی
وظیفۀ قراردادی و همیشگی؛ وظیفه؛ مستمری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جیره، حقوق، رسم، عطیه، اجرا، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه
دیکشنری
allowance, dole, entitlement, salary, stipend
-
جستوجوی دقیق
-
مقرری
واژگان مترادف و متضاد
جیره، حقوق، رسم، عطیه، اجرا، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه
-
مقرری
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ رَّ) [ ع - فا. ] (اِ.) ماهیانه ، حقوق ، مستمری .
-
مقرری
لغتنامه دهخدا
مقرری . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به مقرر. رجوع به مقرر شود. || (اِ) نوعی مواجب . راتبه . راستاد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در قدیم به معنی حقوق و مواجب و وظیفه بکار می رفته است . (ترمینولوژی حقوق ، تألیف جعفری لنگرودی ). قرارداد دائمی و ه...
-
مقرری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مقرر) [عربی. فارسی] moqarrari وظیفۀ قراردادی و همیشگی؛ وظیفه؛ مستمری.
-
مقرری
دیکشنری فارسی به عربی
راتب تقاعدي , مکافأة
-
واژههای مشابه
-
مقرری دار
لغتنامه دهخدا
مقرری دار. [ م ُ ق َرْ رَ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ قرارداد همیشگی . (ناظم الاطباء). دارنده ٔ مقرری . آنکه صاحب مقرری است . و رجوع به مقرری شود.
-
حقوق یا مقرری سالیانه
دیکشنری فارسی به عربی
سنوية
-
جستوجو در متن
-
بیستگانی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) حقوق و مقرری به سپاهیان .
-
رستاد
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) جیره ، مقرری .
-
wages
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دستمزد، مزد، مقرری، مرسوم
-
سنوية
دیکشنری عربی به فارسی
حقوق يا مقرري ساليانه , گذراند
-
اجری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ اجراء] ‹اجرا› [قدیمی] 'ejri جیره؛ وظیفه؛ راتبه؛ مقرری؛ مستمری.
-
annuities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سالانه، حقوق یا مقرری سالیانه، گذراند