کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرره
لغتنامه دهخدا
مقرره . [ م ُ ق َرْ رَ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) برقرار شده و برپا شده و معین شده و قرار داده شده . (ناظم الاطباء). تأنیث مقرر. ج ، مقررات . و رجوع به مقرر و مقررات شود.
-
واژههای مشابه
-
منافع مقرره
واژهنامه آزاد
منافعی مشخص - از قبل تعیین شده- فواید دار
-
جستوجو در متن
-
statutum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقرره
-
vested interest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
منافع مقرره
-
regulation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مقررات، تنظیم، مقرره، قانون، قاعده، تعدیل، ایین نامه، دستور
-
regulations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آئین نامه، تنظیم، مقرره، قانون، قاعده، تعدیل، ایین نامه، دستور
-
requirement
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مورد نیاز، نیاز، الزام، نیازمندی، احتیاج، تقاضا، التزام، مقرره، ایجاب، دربایست
-
مهر دادن
لغتنامه دهخدا
مهر دادن . [ م ُ دَ ] (مص مرکب ) مهر کردن . اثر مهر بر نوشته ای پیدا آوردن : ارقام و احکام و پروانجات که عالیجاه منشی الممالک طغرا می کشد مهر دادن آن مختص دواتدار مذکور است ... و جای او که می ایستد آن است که در صف قورچیان یراق در پهلوی قورچی صدق که م...
-
تخته شلنگ
لغتنامه دهخدا
تخته شلنگ . [ ت َ ت َ / ت ِ ش َ/ ش ِ ل َ ] (اِ مرکب ) ورزش کشتی گیران است که هفت هشت تخته به دیوار قائم کرده و زنگها بسته بوضع معهود بر آن شلنگ زنند. (غیاث اللغات ). تخته شلنگ زدن ، شلنگ تخته زدن ؛ نوعی از ریاضت کشتی گیران و آن چنانست که تخته را به د...
-
ممقانی
لغتنامه دهخدا
ممقانی . [ م َ م َ ] (اِخ ) مامقانی . شیخ محمدحسن بن ملا عبداﷲبن محمدباقر مامقانی الاصل و المولد، نجفی المسکن و المدفن . از متبحرین علمای امامیه ٔ اوایل قرن چهاردهم هجری است . عالمی ربانی و فقیهی کامل صمدانی و ادیبی لغوی اصولی و عابد و زاهدو متقی و م...
-
ارض
لغتنامه دهخدا
ارض . [ اَ ] (ع اِ) زمین . (منتهی الأرب ). زمی . غبرا. ام ّآدم . ام صبّار. ام عبید. ام کفاة. ابن حلاوة. || خاک . وآن مؤنث و اسم جنس است . (منتهی الأرب ). ج ، ارضون ، ارضین ، ارضات ، اُروض ، اراض ، اراضی . (مهذب الاسماء). و بعضی ارض را جمع بدون واح...
-
مقررات
لغتنامه دهخدا
مقررات . [ م ُ ق َرْ رَ ] (ع اِ) ج ِ مقرره . رجوع به مقرره شود. || در اصطلاح اداری و حقوقی ایران در دو مورد بکار رود: الف - به معنی عام شامل قانون ، تصویب نامه ، آئین نامه ، بخشنامه و هر چه که ضمانت اجرا داشته باشد ب - به معنی خاص در مقابل قانون (به ...
-
کیف
لغتنامه دهخدا
کیف . (اِ) دست افزاری که در آن آلات و ادوات لازم برای کاری گذارند. (ناظم الاطباء). آلتی چرمین که در آن کاغذ، نوشت افزار و اشیاء دیگر گذارند. بعضی حدس زده اند اصل کیف ، کِنْف عربی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). انواع دارد: کیف پول ، کیف دستی ، کیف بغلی ، ...