کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقرب الخاقان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقرب الخاقان
/moqarrabolxāqān/
معنی
کسی که به شخص پادشاه نزدیک باشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقرب الخاقان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] [قدیمی] moqarrabolxāqān کسی که به شخص پادشاه نزدیک باشد.
-
واژههای مشابه
-
مقرب الحضرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مقربالحضرة] [قدیمی] moqarrabolhazrat کسی که مقرب دربار شاه باشد.
-
ملائک مقرب
واژهنامه آزاد
فرشتگان نزدیک به خدا
-
فرشته ء مقرب
دیکشنری فارسی به عربی
احد کبار الملائکة
-
جستوجو در متن
-
ساعت سعد
لغتنامه دهخدا
ساعت سعد. [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت نیک . ساعت مبارک . وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس . در تذکرة الملوک آمده : فصل دوم در بیان شغل مقرب الخاقان منجم باشی است . مشارالیه هر روزه به دستور اطباء به در دولتخانه حاضر میشد ک...
-
مهرداری
لغتنامه دهخدا
مهرداری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) عمل مهردار. شغل مهردار : در بعضی ایام به دستوری که معمول است شغل مهرداری بدون تیول داده شده . (تذکرةالملوک ص 25). شغل مهرداری در قدیم الایام آن بوده که ارقام وزارتها و استیفاها و کلانترها... و غیره را بعد از ثبت دفاتر ب...
-
دواتدار
لغتنامه دهخدا
دواتدار. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات دارنده . همان که در عرف حال آن را قلمدان بردار گویند. (آنندراج ). حامل دوات . نگهدارنده ٔ دوات . || منشی . دبیر. آنکه دوات دارد و بکار برد و توسط آن نویسد. منصبی بوده در دربار پادشاهان قدیم ایران خاصه در دربار غزنویان ...
-
مهردار
لغتنامه دهخدا
مهردار. [ م ُ ] (نف مرکب ) دارای مهر. مهردارنده . هرچه مهرداشته باشد اعم از انگشت و غیره . (از آنندراج ). هرچه با آن نشان و مهر بر چیزی نهند. خاتم : بود خاتم انبیا در شمارکه انگشت آخر بود مهردار. ملاعبداﷲ هاتفی (از آنندراج ).|| آنکه مهر پادشاه بدو سپ...
-
خاصگی
لغتنامه دهخدا
خاصگی . [ ص َ / ص ِ ] (ص نسبی ، اِ) کنیزک سریه . (آنندراج ). کنیزک صورتی را گویند. (برهان قاطع). مقرب و مصاحب پادشاه و کنیزکی که برای مباشرت باشد. (غیاث اللغات ). || ندیم . نزدیک . ج ، خاصگیان : چون شب نزدیک آمد مردم می رفتند پس با خاصگیان ملک شفاعت ...
-
دیوان بیگی
لغتنامه دهخدا
دیوان بیگی . [ دی ب ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) (از: دیوان + بیگ + ی نسبت )منصب دار حکومت و رئیس محاکمات شهر. (ناظم الاطباء). یکی از هفت عضو جانقی دوره ٔ صفویه به اصفهان . دیوان بیگی در دوره ٔ صفویه رئیس عدالت و وظایف وی آنچنانکه در تذکرةالملوک مذکور افت...
-
مجلس نویس
لغتنامه دهخدا
مجلس نویس . [ م َ ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) حضورنویس یعنی واقعه نویس دربار پادشاهی . (غیاث ). حضورنویس . محمد نصیرآبادی در احوال میرزا طاهر وحید نوشته : که چون جوهر قابلیت از جبهه اش نمایان بود به صوابدید نواب خلیفه سلطان به منصب مجلس نویسی سرافرازی یافت ...
-
حاجی بابا افشار
لغتنامه دهخدا
حاجی بابا افشار. [ اَ ] (اِخ ) یکی از کسانی است که اولین بار برای تحصیل به اروپا رفتند و یکی از علل رفتن برای تحصیل به اروپا این بود که در طی دوره ٔ اول جنگهای ایران و روس عباس میرزا و میرزا بزرگ بزودی دریافتند که با وسائل ساده و ناقص از کار افتاده ا...
-
حجةالاسلام شفتی
لغتنامه دهخدا
حجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، فقیه اصولی ادیب نحوی رجالی ریاضی بوده و در فقه و اصول و رجال و روایت و هیئت و علوم ادبیه و ...