کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقراضی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقراضی
لغتنامه دهخدا
مقراضی . [ م ِ ] (حامص ) چون مقراض بودن . حالت و چگونگی مقراض . برندگی . قاطعیت : چو سوزن ، سنان سینه را دوخته ز مقراضه مقراضی آموخته .نظامی .
-
مقراضی
لغتنامه دهخدا
مقراضی . [ م ِ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، چیزی که باکازود به خوبی آن را قطع کرده باشند. (ناظم الاطباء). آنچه که با قیچی آن را بریده باشند. || (اِ) نام حلوایی است . (غیاث ) (آنندراج ) : قطع امّید گر ز مقراضی کند، آیین اوست مرتاضی . ملامنیر (از آنندر...
-
مقراضی
لغتنامه دهخدا
مقراضی . [ م ِ ضی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به مقراض که نام اجدادی است . (ازانساب سمعانی ).
-
واژههای مشابه
-
لاله ٔ مقراضی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ مقراضی . [ ل َ / ل ِ ی ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی لاله : گلستان است در مابین هر جمععیان از لاله ٔ مقراضی شمع.شفیع اثر در صفت چراغان (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
چینی
لغتنامه دهخدا
چینی .(ص نسبی ، اِ) بافته . منسوج . گلیم منقش : ز مقراضی و چینی بر گذرگاه یکی میدان بساط افکنده بر راه .نظامی .
-
گل گیر
لغتنامه دهخدا
گل گیر. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) مقراضی که گل شمع و چراغ را بدان گیرند. (آنندراج ). مقراضی که با آن گل فتیله ٔ چراغ برند. گاز : خاکساران ز اغنیا محتاج همراهی نیندشمعدان گل کجا دربند گل گیر طلاست .میرزا عبدالغنی (از آنندراج ).
-
فرزل
لغتنامه دهخدا
فرزل . [ ف ِ زِ ] (ع اِ) قید و گاز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مقراض آهنگران . (منتهی الارب ). مقراضی که حداد بدان آهن برد. (اقرب الموارد).
-
آذرفزا
لغتنامه دهخدا
آذرفزا. [ ذَ ف َ ] (اِ مرکب ) آتش افروز. آذرفروز. آذرافزا. ظرفی سفالینه که مجاور آتش نیم افروخته نهند تیز کردن آنرا : نفس را بعذرم چو انگیز کردچو آذرفزا آتشم تیز کرد. رودکی .|| مقراضی که آتش بدان تند و تیز کنند. || (نف مرکب ) سادن و خادم آتشکده .
-
لاله ٔ چوغاسی
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ چوغاسی . [ ل َ / ل ِ ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی از لاله که سیاه میباشد. لاله ٔ عباسی . لاله ٔ مقراضی . (آنندراج ) : آنکه خال سیاه هند ازوچمن لاله های چوغاسی است .داراب بیک جویا (از آنندراج ).
-
مقراضه
لغتنامه دهخدا
مقراضه . [ م ِ ض َ / ض ِ ] (اِ) نوعی از پیکان تیر باشد و آن را دوشاخه سازند. (برهان ). نوعی از پیکان دو شاخه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ). نوعی از تیر که پیکانش دوسر باشد و کارش بریدن است چنانکه اگر شاخی مطلوب بود بدان می توان برید خلاف تیرهای دیگر که شک...
-
طمیم
لغتنامه دهخدا
طمیم . [ طَ ] (ع ص ) اسپ نیکورو سریع و شتاب . (منتهی الارب ). اسب نیک تیزرو. (منتخب اللغات ). || (اِ) نوعی جامه و پارچه ٔ فاخر : هزار قبای اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون . (چهارمقاله ٔ عروضی ص 20). اطلس و نسیج و اکسون انواع ج...
-
ناخن پیرای
لغتنامه دهخدا
ناخن پیرای . [ خ ُ ] (اِ مرکب ) گاز. (لغت اسدی ). ناخن چین . (آنندراج ). آلتی است برای بریدن و زدن ناخن . (شعوری ). افزاری باشد که استادان سرتراش و حجام ناخن بدان گیرند. (برهان قاطع). از ناخن + پیرای ، پیراینده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مقراضی که بد...
-
ملکی
لغتنامه دهخدا
ملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به مَلِک ، یعنی پادشاهی . (ناظم الاطباء). شاهی . سلطنتی : به گاه خلعت دادن به گاه صله ٔ شعرنه سیم تو ملکی و نه زرّ تو هروی . منوچهری .بتافت از افق ملک و آسمان بقادو کوکب ملکی چون دوپیکر جوزا.جمال ال...