کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقذاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقذاف
لغتنامه دهخدا
مقذاف . [ م ِ ] (ع اِ) بیل کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه بدان کشتی را رانند. مِقدَف . مجذاف . ج ، مقاذیف . (از اقرب الموارد). پاروی کشتی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
مقاذیف
لغتنامه دهخدا
مقاذیف . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مِقذاف . (اقرب الموارد). رجوع به مقذاف شود.
-
مقذف
لغتنامه دهخدا
مقذف . [ م ِ ذَ ] (ع اِ) بیل کشتی . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مقداف . ج ، مقاذف . (اقرب الموارد). و رجوع به مقذاف شود.
-
بیل
لغتنامه دهخدا
بیل . (اِ) آلتی باشد آهنی که باغبانان و امثال ایشان زمین بدان کنند. (برهان ). آلتی سرپهن که تره کاران بدان کلوخ یکسوی کنند و زمین را بکاوند. (شرفنامه ٔ منیری ). آلتی است آهنی که سر آن پهن باشد بدان زمین را کاوند. (غیاث ) (آنندراج ). آلتی آهنین و پهن ...