کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقدمی
لغتنامه دهخدا
مقدمی . [ م ُ ق َدْ دَ ] (ص نسبی ، اِ) اولی و پیشینی . (ناظم الاطباء). مقدم . برتر. بزرگ قوم . رئیس گروه : آن قوم زندانیان که نامزد یمن بودند مقدمی ایشان «وهرزبن به آفریدبن ساسان بن بهمن » و پول (پل ) نهروان که وکلاء سرای عزیز را اجلهم اﷲ است به عراق...
-
مقدمی
لغتنامه دهخدا
مقدمی . [ م ُ ق َدْ دَ می ی ] (ص نسبی ) نسبت است به مقدم که نام اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
-
جستوجو در متن
-
پیشوند
لغتنامه دهخدا
پیشوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) پیشاوند. مزید مقدمی که در آغاز کلمه ٔ دیگر درآید و تصرفی در معنی آن کند.
-
اتو
لغتنامه دهخدا
اتو. [ اُ ت ُ ] (فرانسوی ، پیشوند) در زبانهای اروپائی مزید مقدمی است بمعنی خود، بخودی خود. || (اِ) مخفف اتومبیل .
-
اتا
لغتنامه دهخدا
اتا. [ اَ] (ترکی ، اِ) در ترکی بمعنی پدر است و در بعض کلمات چون مزید مقدمی آید، مانند اتابک و اتابای و اتاتورک و در بعض لهجه ها به ألف ممدوده تلفظ شود (آتا).
-
پیش آوند
لغتنامه دهخدا
پیش آوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) پیشاوند. مقابل پس آوند. لاحقه . مزید مقدم ؛ مزید مقدمی که پیش از کلمه درآید و معنی آن کلمه را دگرگون سازد و آن جز از حرف اضافه باشد چون بر. در. اندر. فرا. فراز. فرو. و جز آن . نیز رجوع به پیشاوند شود.
-
ابویعلی
لغتنامه دهخدا
ابویعلی . [ اَ بو ی َ ؟ ] (اِخ ) ابن ابی زراعة، وراق . از اصحاب مازنی . مقدّمی در نحو و ثقه در روایات . او راست : کتاب الجامع فی النحو و آنرا به پایان نرسانیده است . (ابن الندیم ).
-
ابوجعفر رمادی
لغتنامه دهخدا
ابوجعفر رمادی . [ اَ ج َ ف َ رِ رِ ] (اِخ ) کنیت مقدمی بزمان سامانیان که خود را برابر ابوالحسن سیمجور داشتی و چند بار بفرمان سلاطین سامانی قصد غور کرد لکن او را کاری برنیامد. (از تاریخ بیهقی ).
-
خوطان
لغتنامه دهخدا
خوطان . [ ] (اِ) نام طبقه ای از رعیت بوده باشد : اول آنکه چون زراعت کنند بحکم مساحت خراج بدهند و میانه خوطان و ملامران که دو طبقه از رعیت باشند تفاوت نبود و از حقوق خوطی و مقدمی هیچ فرونگذارند. (تاریخ فیروزشاهی ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن شوذب .وی از حسن بصری و از او قتیبة حدیث روایت می کند. بخاری می گوید: در این نظر است عقیلی از طریق مقدمی می آورد: که مر خالدبن شوذب را گفتم ترا چیست که از حسن حدیث نمی کنی ؟ گفت یونس بیش از من با حسن همنشینی کرد. پس کتاب یونس ...
-
ربالی
لغتنامه دهخدا
ربالی . [ رَ] (اِخ ) ابوعمرو، حفص بن عمربن ربال بن ابراهیم بن عجلان مجاشعی ربالی بصری . او از عبدالوهاب ثقفی و مقدمی روایت دارد و ابراهیم حربی و عبداﷲبن محمدبن ناجیة از او روایت کردند. ربالی از ثقات راویان بود و بسال 258 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ...
-
قطوانی
لغتنامه دهخدا
قطوانی . [ ق َ طَ ] (اِخ ) اسماعیل بن مسلم ارشیوخ . روایت است که در قطوان از محمدبن عمربن علی مقدمی حدیث گفت و از او عباس بن فضل بن عمربن یحیی سمرقندی حدیث نقل کند. ابوسعید ادریسی مؤلف تاریخ سمرقند گوید: نمیدانم او از مردم سمرقند است یا از کسانی است...
-
التجا کردن
لغتنامه دهخدا
التجا کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پناه بردن . پناه آوردن : چون گروهی از ایشان بحصار التجا کردند مقدمی از ایشان بر برجی از قلعت بود. (تاریخ بیهقی ). هر که بر درگاه پادشاهان بی جریمه ای جفا دیده باشد... یا دشمن بر او التجا کرده .... (کلیله و دم...
-
کتائب
لغتنامه دهخدا
کتائب . [ ک َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ کتیبه که به معنای لشکر است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ِ کتیبه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : ثنا و ستاگوی او در بزم ، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). و با مراکب و کتائب و عساکر وم...