کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدمه سند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقدمه سند
دیکشنری فارسی به عربی
ديباجة
-
واژههای مشابه
-
مقدمة
لغتنامه دهخدا
مقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دَ م َ ] (ع اِ) مقدمةالرحل ؛ پیش پالان اشتر. (مهذب الاسماء). چوب پیش پالان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقدمة
لغتنامه دهخدا
مقدمة. [ م ُ دِ م َ / م ُ ق َدْ دِ م َ] (ع اِ) نوعی از شانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقدمة
لغتنامه دهخدا
مقدمة. [ م ُ ق َدْ دِ م َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . || پیشانی . || موی پیشانی . || شتر که اول بار آورد و آبستن گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه شی ٔ بر آن متوقف باشد، خواه توقف عقلی باشد و خواه توقف عادی یا جعلی . (از اقرب ...
-
مقدمةً
لغتنامه دهخدا
مقدمةً. [ م ُ ق َدْ دِ م َ تَن ْ ] (ع ق ) در مقدمه . بعنوان مقدمه . درآغاز : آدابی است که در علم شریف انساب ، مقدمةً عنوان می کنند. (المآثر والاَّثار ص 116). و رجوع به مقدمه شود.
-
مقدمة
دیکشنری عربی به فارسی
جلو() , قدامي , پيش نما , نزديک نما (در برابر دور نما) , منظره جلو عکس , زمين جلو عمارت , مقدمه , ديباچه , معارفه , معرفي , معرفي رسمي , اشناسازي , معمول سازي , ابداع , احداث , سوراخ , شکاف , اغاز عمل , پيش در امد , افشا , کشف , مطرح کردن , باپيش در ...
-
مقدمه چینی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) ذکر مقدمه برای مطلبی یا انجام کاری .
-
مقدمه چینی
لغتنامه دهخدا
مقدمه چینی . [ م ُ ق َدْ دِ / دَ م َ / م ِ ] (حامص مرکب ) تمهید مقدمه .ذکر مقدمه برای بیان مطلبی . و رجوع به مقدمه شود.- مقدمه چینی کردن ؛ تمهید مقدمه کردن . برای بیان مطلبی مقدمه ای ذکر کردن .
-
بی مقدمه
لغتنامه دهخدا
بی مقدمه . [ م ُ ق َدْ دَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدمه ) بی پیشرو. || بدون دیباجه . بدون پیش درآمد. ابتدابه ساکن . || بدون سابقه .
-
مقدمه چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] moqaddamečini ذکر مقدمه برای بیان مطلبی.
-
مقدمه نوشتن
دیکشنری فارسی به عربی
ديباجة
-
بی مقدمه
دیکشنری فارسی به عربی
لفترة قصيرة , مفاجي
-
مقدمة عربة المدفع
دیکشنری عربی به فارسی
خميده , سربزير , مطيع , تاشو , خم شو , نرم , خم کردن , تاکردن , خميده کردن , تمرين نرمش کردن
-
وابسته به مقدمه
دیکشنری فارسی به عربی
تمهيدي