کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقدر
/moqaddar/
معنی
آنچه تقدیر شده؛ نصیب؛ قسمت؛ سرنوشت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تقدیر، تقدیرشده، سرنوشت، قسمت
۲. معلوم، مشخص، معین
دیکشنری
fatally, fated
-
جستوجوی دقیق
-
مقدر
واژگان مترادف و متضاد
۱. تقدیر، تقدیرشده، سرنوشت، قسمت ۲. معلوم، مشخص، معین
-
مقدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ دَّ) [ ع . ] (اِمف .) تقدیر شده ، مقرر شده .
-
مقدر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ دِّ) [ ع . ] (اِفا.) تقدیر کننده .
-
مقدر
لغتنامه دهخدا
مقدر. [ م ُ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مؤمن آباد است که در بخش درمیان شهرستان بیرجند واقع است و 207 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ، ج 9).
-
مقدر
لغتنامه دهخدا
مقدر. [ م ُ ق َدْ دَ ] (ع ص ) اندازه نموده شده . (آنندراج ). اندازه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- شی ٔ مقدر ؛ چیز تقدیر شده . (ناظم الاطباء). || آنچه حق عز اسمه بندگان خود را محدود سازد به حدودآن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). فرمان داده شده . ...
-
مقدر
لغتنامه دهخدا
مقدر. [ م ُ ق َدْ دِ ] (ع ص ) کسی را گویند که مقادیر و حسابها را نیک داند. (از انساب سمعانی ). اندازه کننده .مهندس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس مقدران را و صانعان را بیاورد و مالهای بسیار بذل کرد تا مصرفهای آب ساختند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 1...
-
مقدر
دیکشنری عربی به فارسی
قابل تحسين , قابل ارزيابي , محسوس , قدردان , مبني بر قدرداني , قدرشناس , حق شناسي
-
مقدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqaddar آنچه تقدیر شده؛ نصیب؛ قسمت؛ سرنوشت.
-
مقدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moqadder ۱. تقدیرکننده.۲. خدایتعالی.
-
مقدر
دیکشنری فارسی به عربی
ضمني
-
مقدر
واژهنامه آزاد
بودنی. بباشد همه بودنی بیگمان / نتابیم با گردش آسمان (فردوسی).
-
واژههای مشابه
-
اجل مقدر
لغتنامه دهخدا
اجل مقدر. [ اَ ج َ ل ِ م ُ ق َدْ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرگ مقدّر و معین . اجل معلوم .
-
مقدر شدن
دیکشنری فارسی به عربی
مصير
-
مقدر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
قدر , لوح , مر