کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتضیات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقتضیات
/moqtaziy[y]āt/
معنی
۱. سزاوار؛ شایسته؛ مناسب.
۲. لوازم؛ ضروریات.
۳. اقتضاکنندهها.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ضروریات
۲. اقتضا کنندهها، مناسبتها
۳. حاجات، نیازها
دیکشنری
circumstances, requirement
-
جستوجوی دقیق
-
مقتضیات
واژگان مترادف و متضاد
۱. ضروریات ۲. اقتضا کنندهها، مناسبتها ۳. حاجات، نیازها
-
مقتضیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِمف .) جِ مقتضیه . 1 - خواهش شده ها، طلب شده ها. 2 - لوازم .
-
مقتضیات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِفا.) جِ مقتضیه . 1 - اقتضاکننده ها. 2 - شایسته ها. 3 - حاجات ، ضرورت .
-
مقتضیات
لغتنامه دهخدا
مقتضیات . [ م ُ ت َ ض َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مقتضیة، تأنیث مقتضی [ م ُ ت َ ضا ] . خواهش شده ها. خواسته شده ها. تقاضاشده ها. بایسته ها. واجبات : چه مراد از عمل استعمال جوارح است در مقتضیات احکام شریعت و اقرار استعمال زبان است در ادای کلمه ٔ شهادت . (مصبا...
-
مقتضیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مقتَضَات، جمعِ مقتضیَّة] moqtaziy[y]āt ۱. سزاوار؛ شایسته؛ مناسب.۲. لوازم؛ ضروریات.۳. اقتضاکنندهها.
-
واژههای مشابه
-
سازش با مقتضیات محیط
دیکشنری فارسی به عربی
اسکان
-
کسیکه نظریات واصول خود را بدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند
دیکشنری فارسی به عربی
عقائدي
-
جستوجو در متن
-
page layout
صفحهآرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] تنظیم صفحه با در نظر گرفتن مقتضیات مطالب درجشده
-
pragmatism
مصلحتگرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] مشی یا نظریهای که با پرهیز از آرمانگرایی بر عمل سیاسی براساس مقتضیات وقت تأکید دارد
-
عقائدي
دیکشنری عربی به فارسی
کسيکه نظريات واصول خود را بدون توجه به مقتضيات ميخواهد اجرا کند , اصولي
-
tertiary circular reaction
واکنش دوری سومین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] در نظریۀ تحول شناختی پیاژه، فعالیت نوزاد در جهت تغییر خلاقانۀ طرحوارۀ پیشین برای هماهنگی با مقتضیات شرایط جدید
-
accommodation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محل اقامت، تطابق، منزل، جا، تطبیق، کمک، همسازی، وسایل راحتی، سازش با مقتضیات محیط، وام، مساعده
-
اسکان
دیکشنری عربی به فارسی
تطبيق , موافقت , جا , منزل , مناسب , خوش محضر , همسازي , تطابق , وسايل راحتي , سازش با مقتضيات محيط , وام , کمک , مساعده , تهيه جا , خانه ها (بطور کلي) , مسکن , خانه سازي