کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقتر
لغتنامه دهخدا
مقتر. [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) تنگ کننده ٔ نفقه بر عیال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال . حَظِل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و ...
-
مقتر
لغتنامه دهخدا
مقتر. [ م ُ ت ِرر ] (ع ص ) به آب خنک غسل آرنده . || گیرنده ٔ قُراره از بن دیگ و قُراره به معنی شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانندآن که در تک دیگ بماند و بچسبد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقترار شود.
-
مقتر
لغتنامه دهخدا
مقتر. [ م ُ ق َت ْ ت َ ] (ع ص ) کباء مقتر؛ چوب بخور، بخور کرده شده . (ناظم الاطباء).
-
مقتر
لغتنامه دهخدا
مقتر. [ م ُ ق َت ْ ت ِ ] (ع ص ) مرد تنگ گیرنده ٔ نفقه بر عیال . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. مُقتِر. حَظل . حَظّال . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
واژههای مشابه
-
مُقْتِرِ
فرهنگ واژگان قرآن
تنگدست -کسي که در ضيق مالي قرار داشته باشد
-
واژههای همآوا
-
مقطر
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ طَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) قطره قطره ، چکانیده . 2 - (ص .) تقطیر شده .
-
مغتر
لغتنامه دهخدا
مغتر. [ م ُ ت َرر ] (ع ص ) فریفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به اغترار شود.
-
مقطر
لغتنامه دهخدا
مقطر. [ م ِ طَ ] (ع اِ) بوی سوز. مِقْطَرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجمرة. ج ، مقاطر. (از اقرب الموارد).
-
مقطر
لغتنامه دهخدا
مقطر. [ م ُ ق َطْ طَ ] (ع ص ) قطره قطره چکانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). قطره قطره چکیده و قطره قطره چکانیده . (ناظم الاطباء) : پر فایده و نعمت چون ابر به نوروزکز کوه فرود آید چون مشک مقطر. ناصرخسرو.بالنده ٔ بی دانش مانند نباتی کز خاک سیه زاید و از ...
-
مقطر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqattar ۱. (شیمی) تقطیرشده.۲. [قدیمی] قطرهقطره چکیده.
-
مُقْتِرِ
فرهنگ واژگان قرآن
تنگدست -کسي که در ضيق مالي قرار داشته باشد
-
جستوجو در متن
-
حظول
لغتنامه دهخدا
حظول . [ ح َ ](ع ص ) حظال . حَظِل . مقتر. آنکه بر اهل و عیال بنفقه شمار کند. (منتهی الارب ). رجوع به حظل و حظال شود.