کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقبل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقبل
/moqbel/
معنی
۱. رویآورنده؛ روکننده به چیزی.
۲. خوشبخت؛ صاحباقبال؛ نیکبخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
خوشبخت، صاحبدولت، اقبالمند، صاحب اقبال
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقبل
واژگان مترادف و متضاد
خوشبخت، صاحبدولت، اقبالمند، صاحب اقبال
-
مقبل
فرهنگ نامها
(تلفظ: moqbel) (عربی) (در قدیم) خوشبخت ، خوش اقبال ؛ رو کننده به چیزی ، روی آورنده .
-
مقبل
فرهنگ فارسی معین
(مُ بِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - روی آورنده . 2 - صاحب اقبال ، خوشبخت .
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) پیش آمده و روی آورده به هر چیزی . (ناظم الاطباء). || قبول کرده شده و روی آورده شده . (آنندراج ). || (مص ) (مص میمی ) روی فراکردن . (تاج المصادر بیهقی ). اقبل مقبلاً؛ ای اقبالاً مثل ادخلنی مدخل صدق . (ناظم الاطباء).
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل . [ م ُ ق َب ْ ب َ ] (ع ص ) بوسیده شده . شخص بوسیده شده . || جای بوسیده شده . (از ناظم الاطباء). و رجوع به تقبیل شود. || جامه ٔ درپی کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقبول . جامه ٔ وصله شده . (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد).
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل . [ م ُب ِ ] (ع ص ) پیش آینده و پیش رونده به جانب کسی . رو به چیزی کننده . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رو به چیزی کننده . (آنندراج ). روی کرده . روی آورده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : امن قتل فی الحرب مقبلاً اکثر ام...
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل .[ م ُ ق َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آنکه می بوسد و ماچ می کند. (ناظم الاطباء). بوسنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- امثال : جزاء مقبل الأست الضراط . (امثال و حکم ). نظیر : هرکه شد کون پرست بر خیره تیز یابد عوض ز انجیره .سنائی (از امثال و حکم ).
-
مقبل
دیکشنری عربی به فارسی
روي دهنده , پيشامد کننده , اينده , جلو رونده
-
مقبل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] moqbel ۱. رویآورنده؛ روکننده به چیزی.۲. خوشبخت؛ صاحباقبال؛ نیکبخت.
-
واژههای مشابه
-
ربع مقبل
لغتنامه دهخدا
ربع مقبل . [ رُع ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان عاشر و طالع از فلک واقع است و نظیرآن میان رابع و سابع است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مقبل کرمانی
لغتنامه دهخدا
مقبل کرمانی . [ م ُ ب ِ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) شرف الدین . از شعراست . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: از اجله ٔ علما و حکماست و مداح ائمه ٔ اثناعشر. از اوست :جهان نیرنگ گیسویت نداردفریب چشم جادویت نداردمقامی سخت دلخواه است فردوس ولیکن رونق کویت ندارداگرچه مشک ...
-
مقبل آباد
لغتنامه دهخدا
مقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگ و نیمی بیشتر جنوب جشنیان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
مقبل آباد
لغتنامه دهخدا
مقبل آباد. [ م ُ ب ِ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسنگی جنوب ارسنجان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی از دهستان توابع ارسنجان است که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
اِجْتِماعٌ مُقْبِلٌ
دیکشنری عربی به فارسی
جلسه آينده , نشست بعدي