کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقارعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مقارعة
لغتنامه دهخدا
مقارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) با کسی قرعه زدن . قِراع . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). با همدیگر قرعه انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || با کسی شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || واکوف...
-
واژههای همآوا
-
مقارعت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ عَ) 1 - (مص م .) واکوفتن دلیران یکدیگر را. 2 - (مص ل .) قرعه انداختن با یکدیگر.
-
مغارات
لغتنامه دهخدا
مغارات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مغارة. (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لویجدون ملجاء او مغارات او مدخلا لولوا الیه و هم یجمحون . (قرآن 57/9). به مغاکها و مغارات متوطن شدند. (مرزبان نامه ). مردم بسیار در مغارات و سوراخها متواری گشته بودند. (ج...
-
مغاراة
لغتنامه دهخدا
مغاراة. [ م ُ ] (ع مص ) پیاپی کردن . یقال : غاریت بینها غراء؛ ای والیت . (منتهی الارب ). پیاپی کردن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستیهیدن با کسی در پیکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مقارعت
لغتنامه دهخدا
مقارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مقارعة. واکوفتن دلیران یکدیگر را : طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین به گوش روزگار آمد. (مرزبان نامه ). و اصحاب شمس المعالی دل بر مقارعت و مماصعت قوم قرار نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهرا...
-
مغارات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مغارَة] [قدیمی] maqārāt = مغاره
-
مقارعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقارَعَة] [قدیمی] moqāre'at زدوخورد دلیران.
-
مَغَارَاتٍ
فرهنگ واژگان قرآن
غارها - نهانگاهها
-
جستوجو در متن
-
مقارعات
لغتنامه دهخدا
مقارعات . [ م ُ رَ / رِ ] (ع اِ) ضربه ها و تپانچه ها و کوفتگیها. (ناظم الاطباء). ج ِ مقارعة : مسامع هوارا از اصطکاک مقارعات پرمشغله گردانیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 92). و رجوع به مقارعة شود.
-
مقارعت
لغتنامه دهخدا
مقارعت . [ م ُ رَ / رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) مقارعة. واکوفتن دلیران یکدیگر را : طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین به گوش روزگار آمد. (مرزبان نامه ). و اصحاب شمس المعالی دل بر مقارعت و مماصعت قوم قرار نهادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهرا...
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق ِ ] (ع مص ) قَرع . (منتهی الأرب ). || برجهیدن گشن بر شتر ماده . || پشیمان شدن و بر هم ساییدن دندان را از ندامت . (منتهی الأرب ) (آنندراج ). || قرعه زدن . || مشارکت و مساهمت با کس . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقارعة شود.
-
پشک انداختن
لغتنامه دهخدا
پشک انداختن . [ پ ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) قرعه زدن . قرعه کشیدن . مقارعة. قرعه افکندن . اقتراع . استهام . || فضله افکندن گوسفند و بز و آهو و اشتر و خر و جز آن .
-
مساهمة
لغتنامه دهخدا
مساهمة. [ م ُ هََ م َ ] (ع مص ) مساهمه . مساهمت . قرعه زدن با کسی و غالب آمدن او را در قرعه . (منتهی الارب ). با کسی قرعه زدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تیر قرعه زدن با هم . (آنندراج ) (اقرب الموارد). مقارعة. مواطاة. || هم نصیب و...