کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مقاربت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مقاربت
/moqārebat/
معنی
۱. نزدیکی؛ دوستی.
۲. با هم نزدیکی کردن؛ جماع کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آرمش، آمیزش، جماع، نزدیکی
۲. آرمیدن، جماع کردن
برابر فارسی
هم اغوشی، آمیزش
دیکشنری
copulation, intercourse
-
جستوجوی دقیق
-
مقاربت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرمش، آمیزش، جماع، نزدیکی ۲. آرمیدن، جماع کردن
-
مقاربت
فرهنگ واژههای سره
هم اغوشی، آمیزش
-
مقاربت
فرهنگ فارسی معین
(مُ رِ بَ) [ ع . مقاربة ] (مص م .) عمل آمیزش جنسی ، همآغوشی ، جماع .
-
مقاربت
لغتنامه دهخدا
مقاربت . [ م ُ رَ / رِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) مقاربة. نزدیکی . قربت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بسیار از امیر محمود شنودم که گفت این مقاربت ما با ترکمانان از ضرورات است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 538). علی تگین دشمن است به حقیقت ... با وی نیز عهدی و م...
-
مقاربت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مقارَبة] moqārebat ۱. نزدیکی؛ دوستی.۲. با هم نزدیکی کردن؛ جماع کردن.
-
مقاربت
دیکشنری فارسی به عربی
اتصال
-
واژههای مشابه
-
مقاربت کردن
واژگان مترادف و متضاد
آمیزش کردن، جماع کردن، نزدیکی کردن، آرمیدن
-
مقاربت جنسی
دیکشنری فارسی به عربی
جرح بليغ , جماع
-
دسترسی یا مجال مقاربت
دیکشنری فارسی به عربی
وصول
-
حالت انزال در مقاربت
دیکشنری فارسی به عربی
هزة الجماع
-
مقاربت کننده باهم جنس خود
دیکشنری فارسی به عربی
متجانس
-
واژههای همآوا
-
مغاربة
لغتنامه دهخدا
مغاربة. [ م َ رِ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مغربی . (ناظم الاطباء). ج ِ مغربی .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مردم مغرب : وجد فی نسخة بخط بعض فضلاء المغاربة. (مقدمه ٔ ابن خلدون چ کشاف ص 7). و رجوع به مغرب (اِخ ) و مغربی شود.
-
مقاربة
لغتنامه دهخدا
مقاربة. [ م ُ رَ ب َ ] (ع مص ) با کسی نزدیک شدن . (المصادر زوزنی ). نزدیک شدن به کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). گام نزدیک گذاشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پای برداشتن جهت آرامش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قارب المراءة؛ بلند کرد ...