کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفیق
/mofiq/
معنی
۱. باهوش.
۲. شاعری که سخن عجیب میآورد؛ مفلق.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفیق
فرهنگ فارسی معین
(مُ فِ) [ ع . ] (اِفا.) بهوش آینده ، بیدار شده .
-
مفیق
لغتنامه دهخدا
مفیق . [ م ُ ] (ع ص ) هوشیار. (غیاث ) (آنندراج ) : این مثل از خود نگفتم ای رفیق سرسری مشنو چو اهلی و مفیق . مولوی . || بیدارشونده . بیدار : ز خواب هوی گشت بیدار هر کس نخواهم شدن من ز خوابش مفیقا. منوچهری .و رجوع به افاقة شود. || شاعر مفیق ؛ شاعر سخن ...
-
مفیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofiq ۱. باهوش.۲. شاعری که سخن عجیب میآورد؛ مفلق.
-
جستوجو در متن
-
مفاویق
لغتنامه دهخدا
مفاویق . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُفیق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ مفیق و مفیقة.(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مفیق شود.
-
مفیقة
لغتنامه دهخدا
مفیقة. [ م ُ ق َ ] (ع ص ) رجوع به مفیق (معنی آخر) شود.
-
افاقة
لغتنامه دهخدا
افاقة. [ اِ ق َ ] (ع مص ) در زه نهادن سوفار تیر را تا سر کند. (از منتهی الارب ). در زه نهادن سوفار تیر را. (از ناظم الاطباء). فوق تیر بر زه نهادن تا تیراندازی کند. (از اقرب الموارد). فوق تیر بر زه کمان نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). و یقال : اوفقه ایف...