کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفی
لغتنامه دهخدا
مفی ٔ. [ م ُ] (ع ص ، اِ) آقا و صاحب و مالک . (ناظم الاطباء): لایؤمر مفاء علی مفی ٔ؛ یعنی مولی را بر عرب امیر نکنند.(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاءشود. || کسی که خراج می گیرد. (ناظم الاطباء). || آنکه سایه می دهد. (ناظم الاطباء).
-
مفی
لغتنامه دهخدا
مفی . [ م ُ ] (ص نسبی )در تداول عوام ، آنکه آب بینی همیشه روان دارد. مفو.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفو شود.
-
جستوجو در متن
-
مفینه
لغتنامه دهخدا
مفینه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) مف دار. بچه ای که مفش پشت لبش سرازیر است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). مفو. مفی . آنکه آب بینی وی پیوسته روان باشد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفی شود.
-
مفو
لغتنامه دهخدا
مفو. [ م ُ ] (ص نسبی ) در تداول عوام ، آنکه آب بینی او همیشه سرازیر است . آنکه چون سرماخوردگان همیشه آب بینی به بالا کشد. مُفی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
صیبا تمثال
لغتنامه دهخدا
صیبا تمثال . [ ] (اِخ ) اسم خادم شاؤل بود (دوم سموئیل 19:17) که داود او را مفی نوشت وکیل قرار داد (دوم سموئیل 9:2-12). (قاموس کتاب مقدس ).
-
مفاء
لغتنامه دهخدا
مفاء. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) بنده و غلام و خدمتکار. (ناظم الاطباء). اسم مفعول از اِفاءة.منه : لایؤمر مفاء علی مفی ٔ؛ یعنی مولی را بر عرب ، امیر نگردانند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
-
اذن
لغتنامه دهخدا
اذن . [ اَ ذَن ن ] (ع ص ) مردی که آب بینی او از هر دو سوراخ روان باشد. (منتهی الارب ). آنکه آب بینی او از هر دو سوراخ جاری شود. آنک از بینی وی آب روان باشد. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آنک آب از بینی او چکد.آب بینی چکنده . مُفی . فرکند. فرغند. مؤ...