کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفکره
/mofakkere/
معنی
نیروی تجزیه و تحلیلکنندۀ اوهام و خیالات در مغز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفکره
لغتنامه دهخدا
مفکره . [ م ُ ف َک ْ ک ِ رَ ] (ع ص ، اِ) مفکرة. تأنیث مفکر. رجوع به مفکر شود. || قوتی است مرتب در تجویف اوسط دماغ که عمل ترکیب و تحلیل فرآورده های خیال و وهم است و به عبارت دیگر ترکیب و تحلیل و امور مخزونه ٔ در خیال و وهم باشد. (از فرهنگ علوم نقلی ت...
-
مفکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مفکّرَة] (فلسفه) mofakkere نیروی تجزیه و تحلیلکنندۀ اوهام و خیالات در مغز.
-
واژههای مشابه
-
مفکرة
دیکشنری عربی به فارسی
دفتر خاطرات روزانه , کار برجسته , شاهکار , کار بزرگ , فتح نمايان
-
جستوجو در متن
-
دفتر خاطرات روزانه
دیکشنری فارسی به عربی
مفکرة
-
کار برجسته
دیکشنری فارسی به عربی
مفکرة
-
فتح نمایان
دیکشنری فارسی به عربی
مفکرة
-
کار بزرگ
دیکشنری فارسی به عربی
انجاز , مفکرة
-
شاهکار
دیکشنری فارسی به عربی
اداء , ماثرة , مفکرة
-
متصرفه
لغتنامه دهخدا
متصرفه . [ م ُ ت َ ص َرْ رِ ف َ ] (ع ص ) مالک شده و در تصرف و در ملکیت و دارا. (ناظم الاطباء).- قوه ٔ متصرفه ؛ قوتی است مترتب در مقدم تجویف اوسط دماغ و عمل آن ترکیب و تحلیل صور موجوده در خیال و معانی موجوده در حافظه است . این قوت اگر عاقله را بکار ب...
-
مسترجعة
لغتنامه دهخدا
مسترجعة. [ م ُ ت َ ج ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث مسترجع، که نعت فاعلی است از استرجاع . رجوع به مسترجع و استرجاع شود. || قوت مسترجعه ؛ بنابر عقیده ٔ صدرالدین غیر از قوای حافظه و مفکره و واهمه امر جدائی نیست . وی گوید اًن الادراک للوهم و الحفظ للحافظة والتصر...
-
قوا
لغتنامه دهخدا
قوا. [ ق ُ ] (ع اِ) قوتها. توانائیها. زورها. (ناظم الاطباء). قُوی ̍ : این سطرهای چین که ز پیری بروی ماست هریک جداجدا خط معزولی قواست . صائب .- قوای حیوانی ؛ آنکه از دل منبعث شود و مختص به حیوان باشدچون حرکت قلب و نبض و قوتی که حافظ حیات است و قوت که...
-
مدرکة
لغتنامه دهخدا
مدرکة. [ م ُ رِ ک َ ](ع ص ) رجل مدرکة؛ نیک دریابنده . (آنندراج ). دراک . مدرک . کثیرالادراک . (متن اللغة). شدیدالادراک . (اقرب الموارد). || جاریةمدرکة؛ دخترک به بلوغ رسیده . (ناظم الاطباء). تأنیث مدرک و نعت فاعلی از ادراک است . رجوع به مُدرِک شود. |...
-
منطفی
لغتنامه دهخدا
منطفی . [ م ُ طَ ] (ع ص ) چراغ فرونشیننده ، یا آتش و گرمی فرونشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). خاموش شده و فرومرده و فرونشانده . (ناظم الاطباء). خاموش . مرده . فرومرده . کشته (آتش ). سردشده . فرونشانده (آتش ، چراغ ، شمع و امثال آن ). (یادداشت مرحوم دهخدا...