کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفضّل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض ِ ] (ع ص ) افزون و فوقیت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). تفضیل دهنده . برتری دهنده . و رجوع به تفضیل شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُض ِ ] (ع ص ) افزون کننده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه چیزی را افزون می آورد. (ناظم الاطباء) || آنکه باقی میگذارد از چیزی . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || نیکویی کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
مفضل
دیکشنری عربی به فارسی
مطلوب , برگزيده , مخصوص , سوگلي , محبوب , مرجح , داراي رجحان , قابل ترجيح , برتر
-
مفضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofazzal ۱. افزونشده.۲. برتریدادهشده.۳. آنکه به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند؛ بسیارفضل.
-
مفضل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofzel افزونکننده؛ افزونآورنده.
-
حدیث مفضل
لغتنامه دهخدا
حدیث مفضل . [ ح َ ث ِ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) حدیثی معروف است که چنین آغاز شود: «بم یعرف الناجی ؟...» و آنرا شرحها نوشته اند.
-
واژههای همآوا
-
مفضل
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ ضَّ) [ ع . ] (اِمف .) برتری داده شده ، افزون کرده .
-
مفضل
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - افزون کننده . 2 - نیکویی کننده ، بخشش کننده .
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ِ ض َ ] (ع ص ) مرد بسیارفضل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : روز عید فطر بدان حضرت پیوست ، جوان فاضل مفضل ، دبیری نیک ... در ادب و ثمرات آن با بهره ... (چهارمقاله ص 84). || (اِ) جامه ٔ بادروزه . ج ، مفاضل ....
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ض ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خداوندا من اینجا آمدستم به امید تو و امید مفضل .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 53).
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یعلی بن عامر الضبی مکنی ، به ابی العباس (متوفی به سال 168 هَ . ق .). از روات شعر و عالم به ادب و ایام عرب واز مردم کوفه بود. عبدالواحد لغوی گوید اشعاری که وی از کوفیان نقل کرده موثق تر از همه است . گویند بر ...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن مسعود تنوخی حنفی ، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هَ . ق .). از علمای قرن پنجم هجری است . او راست : التنبیه فی الرد الشافعی فیما خالف النصوص و البیان عن الفصل فی الاشربة بین الحلال و الحرام . (از کشف الظنون ج...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن المهلب بن ابی صفرة الازدی ، مکنی به ابوغسان (متوفی به سال 102 هَ . ق .). از حکام و شجاعان و معاریف عرب در عصر خود بود که در بصره اقامت داشت و به سال 85 هَ . ق . حجاج فرمانروایی خراسان را بدو سپرد و وی هفت ماه در آ...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن سعد ابن حسین مافروخی . رجوع به مافروخی شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن فضاله . رجوع به ابومعاویه مفضل در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.