کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفضل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفضل
/mofazzal/
معنی
۱. افزونشده.
۲. برتریدادهشده.
۳. آنکه به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند؛ بسیارفضل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفضل
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ ضَّ) [ ع . ] (اِمف .) برتری داده شده ، افزون کرده .
-
مفضل
فرهنگ فارسی معین
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - افزون کننده . 2 - نیکویی کننده ، بخشش کننده .
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ِ ض َ ] (ع ص ) مرد بسیارفضل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : روز عید فطر بدان حضرت پیوست ، جوان فاضل مفضل ، دبیری نیک ... در ادب و ثمرات آن با بهره ... (چهارمقاله ص 84). || (اِ) جامه ٔ بادروزه . ج ، مفاضل ....
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ض ِ ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : خداوندا من اینجا آمدستم به امید تو و امید مفضل .منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی چ 1 ص 53).
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن یعلی بن عامر الضبی مکنی ، به ابی العباس (متوفی به سال 168 هَ . ق .). از روات شعر و عالم به ادب و ایام عرب واز مردم کوفه بود. عبدالواحد لغوی گوید اشعاری که وی از کوفیان نقل کرده موثق تر از همه است . گویند بر ...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َ ض ض َ ] (اِخ ) ابن مسعود تنوخی حنفی ، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هَ . ق .). از علمای قرن پنجم هجری است . او راست : التنبیه فی الرد الشافعی فیما خالف النصوص و البیان عن الفصل فی الاشربة بین الحلال و الحرام . (از کشف الظنون ج...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن المهلب بن ابی صفرة الازدی ، مکنی به ابوغسان (متوفی به سال 102 هَ . ق .). از حکام و شجاعان و معاریف عرب در عصر خود بود که در بصره اقامت داشت و به سال 85 هَ . ق . حجاج فرمانروایی خراسان را بدو سپرد و وی هفت ماه در آ...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن سعد ابن حسین مافروخی . رجوع به مافروخی شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن فضاله . رجوع به ابومعاویه مفضل در همین لغت نامه و الاعلام زرکلی شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مسعربن محمد تنوخی ، مکنی به ابوالمحاسن (متوفی به سال 442 هَ . ق .). ادیب و فقیه و نحوی و از مردم معرةالنعمان بود. نیابت قضاء دمشق را داشت و نیز عهده دار قضاء بعلبک بود. وی معتزلی بود. او راست : «الرد علی ال...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ ) رجوع به ابن عاصم ابوطالب مفضل و الفهرست ابن الندیم و معجم الادباء چ مرجلیوث ج 7 ص 170 و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و قاموس الاعلام ترکی و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1770 شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (اِخ )ابن عمر، مکنی به ابوعبداﷲ یا ابومحمد جعفی کوفی . از اصحاب امام جعفر صادق (ع ) و امام موسی کاظم (ع ) و از متکلمان معتزله است . وی کتاب معروف خود «توحید مفضل » را که در رد بر دهریه و اثبات وجود صانع است از سخنان امام جعف...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ] (ع ص ) افزون کرده شده و فوقیت داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). تفضیل داده شده و افزون کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تفضیل شود.- مفضل شدن ؛ تفضیل یافتن . برتری یافتن . افزونی یافتن : آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشت...
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض َ ](اِخ ) ابن عمر. رجوع به ابهری اثیرالدین و روضات الجنات ص 335 و قاموس الاعلام ترکی و الاعلام زرکلی ج 3 ص 1063 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 500 و 504 شود.
-
مفضل
لغتنامه دهخدا
مفضل . [ م ُ ف َض ْ ض ِ ] (ع ص ) افزون و فوقیت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). تفضیل دهنده . برتری دهنده . و رجوع به تفضیل شود.