کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفروغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفروغ
لغتنامه دهخدا
مفروغ . [ م َ ] (از ع ، ص ) فارغ شده . خلاص شده . (از ناظم الاطباء).- مفروغ شدن حساب ؛ فارغ شدن از حساب و پرداختن حساب و تمام کردن حساب . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکیب های بعد شود.- مفروغ عنه ؛ پرداخته . انجام شده . به پایان رسیده : تأثیر کتاب ا...
-
واژههای همآوا
-
مفروق
واژگان مترادف و متضاد
۱. پراکندهشده، جداکرده ≠ مقرون ۲. کاسته، تفریق شده ≠ مفروقمنه
-
مفروق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) پراکنده ، جدا کرده .
-
مفروق
لغتنامه دهخدا
مفروق . [ م َ ] (ع ص ) جداکرده شده وپراکنده از هر چیزی . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).- لفیف مفروق . رجوع به لفیف شود.- وتد مفروق ؛ (اصطلاح عروض ) در اصطلاح عروضیان ، سه حرف را گویند که حرف وسطی ساکن باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به وتد شود.|| (ا...
-
مفروق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mafruq ۱. (ریاضی) عدد کوچکتری که از عدد بزرگتر کم شود.۲. [قدیمی] پراکنده.
-
جستوجو در متن
-
نامفروغ
لغتنامه دهخدا
نامفروغ . [ م َ ] (ص مرکب ) تفریغناشده ، مقابل مفروغ . رجوع به مفروغ شود.
-
مؤدی
لغتنامه دهخدا
مؤدی . [ م ُ ءَدْ دی ] (ع ص ) اداکننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را. (ناظم الاطباء). گزارنده . اداکننده . پرداخت کننده . || وام دار. خراج گذار. (یادداشت مؤلف ) : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی . نظامی .در حضور صاحب جمع و مشرف و مو...
-
رصدگاه
لغتنامه دهخدا
رصدگاه . [ رَ ص َ ] (اِ مرکب ) مرصد. جایی که در آن شب و روز نشسته نگاه کنند و حساب حرکات و درجات سیارات و ثوابت را ضبط نمایند، و آنرا رصدخانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان ). رصدخانه . (از لغت محلی شوشتر). اوجگاه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و رجو...
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ](ع ص ) تمام . ج ، کَمَلَة. یقال هو کامل و هم کملة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم فاعل بمعنی تمام . (از اقرب الموارد). کَمَل . (از اقرب الموارد). رجوع به کمل شود. کمیل . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به کمیل شود. صحیح . (از ناظم ال...
-
عمال
لغتنامه دهخدا
عمال . [ ع ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِل . رجوع به عامل شود. حکام . (ناظم الاطباء). آنان که در دیوان یا دستگاهی به کاری گمارده شده اند. تحصیل داران و کسانی که مالیات و خراج دیوانی را از رعیت می ستانند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عمال را که خود جمع است ،...
-
ابوذر
لغتنامه دهخدا
ابوذر. [ اَ ذَرر ] (اِخ ) الغِفاری ، و بعضی ابوالذر گفته اند و اکثر و اشهر اوّلی است . در نام و نسب او اختلافات بسیار است و مشهورتر جندب بن جناده و مادر او رمله بنت الوقعیه است از بنوغفار.یکی از کبار صحابه و از مؤمنین قدیم ، گویند او پس از چهار کس ا...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...