کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفرقة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفرقة
لغتنامه دهخدا
مفرقة. [ م َ رِ ق َ ] (ع اِ) جایی که دو راه از هم جدا می شودو دوراهه . (ناظم الاطباء). سر دوراهه . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). و رجوع به مَفرَق یا مَفرِق شود.
-
واژههای همآوا
-
مفرغة
لغتنامه دهخدا
مفرغة. [م ُ رَ غ َ ] (ع ص ) حلقة مفرغة؛ حلقه ٔ ریخته که پیوندوی پیدا نباشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصمتة الجوانب غیر مقطوعة. (اقرب الموارد).
-
مفرغة
لغتنامه دهخدا
مفرغة.[ م َ رَ غ َ ] (ع اِ) جای ریختن چیز رقیق . (غیاث ).
-
جستوجو در متن
-
صریعالدلاء
لغتنامه دهخدا
صریعالدلاء. [ ص َ عُدْ دِ ] (اِخ ) علی بن عبدالواحد، شاعری است از مردم بغداد، به مصر آمد و الظاهر لاعزازدین اﷲ را بستود و به سال 412 هَ . ق . درگذشت . او را دیوان شعری است . (الاعلام زرکلی ص 680). در فوات الوفیات نام او را محمدبن عبدالواحد نوشته و چن...
-
مفرق
لغتنامه دهخدا
مفرق . [ م َ رَ / رِ ] (ع اِ) تار سر، که فرق جای موی سر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). محل جداکردگی مویها از هم و فرق سر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). وسط سر، آنجا که با شانه نیمی از موی سر را به یک سو و نیمی را به دیگر سوی خوابانند.جای بخشش م...
-
حلاج
لغتنامه دهخدا
حلاج . [ ح َل ْ لا ] (اِخ ) حسین بن منصور بیضاوی ، مکنی به ابوالغیث با ابومغیث یا ابومعتب یا ابوعبداﷲ. از بزرگان عرفا و صوفیه است که با جنید بغدادی و بعض اکابر صوفیه مصاحبت داشته است . اقوال اهل علم درباره ٔ وی مختلف است . گروهی وی را از اولیاء پندار...
-
لحم
لغتنامه دهخدا
لحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشور. منوچهری .نفس باداست و جسمت خاک و لحمت آب وخون آتش چو رعد آواز و خنده برق و پشتت کوه و خوی باران . ناصرخسرو.ب...