کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفرج
/mofarrej/
معنی
آنکه اندوه را از دل دور کند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفرج
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) آنکه یا آنچه که اندوه را از دل دور کند.
-
مفرج
لغتنامه دهخدا
مفرج . [ م ُ رَ ](ع ص ) کشته که کشنده ٔ او را ندانند. (مهذب الاسماء).کشته که در دشت ، دور از ده یافته شود. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کشته که در بیابان دوراز آبادی یافته شود و قاتل او معلوم نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه اسلام آور...
-
مفرج
لغتنامه دهخدا
مفرج . [ م ُ رِ ] (ع ص ) ماکیان با چوزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماکیان دارای جوجه . (از اقرب الموارد). || تیرانداز نیکو که روزی ناگاه مهارت او متغیر گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مفرج
لغتنامه دهخدا
مفرج . [ م ُ ف َرْ رَ ] (ع اِ) شانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شانه و مشط. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) آن که آرنج او از بغلش دور باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پهن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسو...
-
مفرج
لغتنامه دهخدا
مفرج . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) کسی که دور می کنداندوه را. (ناظم الاطباء). برنده ٔ اندوه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفتم اندر او با حکماءدینی ... و با حکماء فلسفی و فضلاء منطقی به برهانهای عقلی و مقدمات منتج و مفرج . (جامع الحکمتین ص 18).- مفرج ا...
-
مفرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofarrej آنکه اندوه را از دل دور کند.
-
جستوجو در متن
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) احمدبن محمدبن مفرج بنائی . رجوع به احمد... شود.
-
زهری
لغتنامه دهخدا
زهری . [ زُ ] (اِخ )احمد نباتی بن محمد مفرج . حافظ است . (منتهی الارب ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن نباتی . گیاه شناس و محدث . رجوع به احمدبن محمدبن مفرج شود.
-
حسن
لغتنامه دهخدا
حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن مفرج بن حماد. رجوع به حسن قبشی شود.
-
حسان
لغتنامه دهخدا
حسان . [ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن مفرج از فرزندان هلبابعجة است . (صبح الاعشی ج 1 ص 332).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد نباتی ، مکنی به ابوالعباس و نسب او احمدبن محمدبن مفرج الاندلسی النباتی است معروف به ابن الرومیة. او جامع فضائل و عارف بمفردات گیاه و هم محدث است و از ابن زرقون سماع دارد و در طلب حدیث رحلت و ابن نقطه رادیدار کرده است ...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ )ابن محمدبن ابی بکربن عبداﷲبن مفرج انصاری اسکندری شافعی ، ملقّب به شمس الدین . رجوع به علی انصاری شود.
-
علی اسکندری
لغتنامه دهخدا
علی اسکندری . [ ع َ ی ِ اِ ک َ دَ ] (اِخ )ابن محمدبن ابی بکربن عبداﷲبن مفرج انصاری اسکندری شافعی ، ملقّب به شمس الدین . رجوع به علی انصاری شود.