کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفخره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفخره
/mafxare/
معنی
آنچه مایۀ فخر و نازیدن باشد؛ چیزی که به آن فخر کنند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مفخرة، جمع: مفاخر] [قدیمی] mafxare آنچه مایۀ فخر و نازیدن باشد؛ چیزی که به آن فخر کنند.
-
واژههای مشابه
-
مفخرة
لغتنامه دهخدا
مفخرة. [ م َ خ َ / خ ُ رَ ] (ع اِ) نازِش . (مهذب الاسماء). آنچه بدان نازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه بدان بنازند و فخر کنند. ج ، مفاخر. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). و رجوع به مفخرت و مفخر شود. || بزرگواری . (محمودبن عمر). مایه ٔ ناز و بزرگ...
-
جستوجو در متن
-
مفاخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مفخرة] [قدیمی] mafāxer = مفخره
-
مفاخر
فرهنگ فارسی معین
(مَ خِ) [ ع . ] (اِ.) آنچه باعث فخر است . جِ مفخرة .
-
مفخرت
لغتنامه دهخدا
مفخرت . [ م َ خ َ رَ ] (ع اِ) چیزی که بدان فخر آرند. چیزی که بدان نازند. مایه ٔ نازش . مفخرة. ج ، مفاخر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به همه مکرمت مثل بودی در همه مفخرت سمر گشتی . مسعودسعد.عمر ترا که مفخرت دین و ملک از اوست بر دفتر از حساب تو صد کان...
-
مفاخر
لغتنامه دهخدا
مفاخر. [ م َ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ مفخرة. (اقرب الموارد). ج ِ مفخرة و مفخر. (ناظم الاطباء). مآثر. مکارم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مفاخر ملکان زمانه از لقب است بدوست باز همیشه مفاخر القاب . مسعودسعد.سیرت پادشاهان این دولت طراز محاسن عالم و جمال مفاخر...