کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
butt-weld
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتول جوش
-
نقره کوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] noqrekub ۱. آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب میکند.۲. (صفت مفعولی) چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند.
-
wired
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیمی، مخابره کردن، مفتول کردن، سیم کشی کردن
-
تارکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] tārke(a)š ۱. مفتولکش.۲. زرکش.
-
نقره کوب،()ی
لهجه و گویش تهرانی
کوبیدن مفتول نقره ای داخل فلز دیگر
-
انبردست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ambordast نوعی ابزار برای بازکردن پیچ و مهره یا بریدن مفتول.
-
welding rod
سیم جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] مادۀ پرکننده به شکل سیم یا مفتول و عموماً بدون روکش
-
ته دوزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) tahduzi تهبندی و به هم دوختن اوراق کتاب یا دفتر با نخ یا مفتول.
-
wire drawing
سیمکشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] فرایندی که در آن، مفتول یا میلگرد از درون قالب یا حدیده کشیده و به سیم تبدیل شود
-
اره بر
لغتنامه دهخدا
اره بر. [ اَرْ رَ / رِ ب ُ ] (اِ مرکب ) قسمی کتیرا که مفتول نیست .
-
سلک
دیکشنری عربی به فارسی
کابل , طناب سيمي , سيم , مفتول , سيم تلگراف , سيم کشي کردن , مخابره کردن
-
wiredrew
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wiredrew، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن
-
wiredraw
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wiredraw، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) neypič نوعی نی انعطافپذیر قلیان که از تیماج یا پارچه و مفتول ساخته میشود و از نیهای چوبی درازتر است.
-
wiredraws
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wiredraws، مفتول کشی کردن، حدیده کردن، بشکل سیم در اوردن، زیاد باریک شدن، زیاد طول دادن