کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتولکشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کشی
فرهنگ فارسی معین
(کَ ش ) (حامص .)1 - خوشی ، تندرستی . 2 - خودستایی ، غرور.
-
کشی
لهجه و گویش تهرانی
آب نبات کشی،آب نبات سنتی
-
مفتول ساز
لغتنامه دهخدا
مفتول ساز. [ م َ ](نف مرکب ) آنکه مفتول سازد. و رجوع به مفتول شود.
-
مفتول سازی
لغتنامه دهخدا
مفتول سازی . [ م َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل مفتول ساز : رواج ملیله دوزی و مفتول سازی و سرمه دوزی در البسه ٔ رسمیه . (المآثرو الاَّثار ص 101). || (اِ مرکب ) محل کار مفتول ساز. آنجا که مفتول ساز مفتول می سازد و می فروشد.
-
مفتول سر
لغتنامه دهخدا
مفتول سر. [ م َ س َ ] (ص مرکب ) کج سر و معوج سر. (ناظم الاطباء).
-
مفتول کش
لغتنامه دهخدا
مفتول کش . [ م َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) در هندوستان تارکش گویند. (آنندراج ). مفتول ساز.
-
خیابانکشی، خیابون کشی
لهجه و گویش تهرانی
خیابان در کردن ،راه باز کردن
-
عرق کشی
لغتنامه دهخدا
عرق کشی . [ ع َ رَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل عرق کش . رجوع به عرق شود. || (اِمرکب ) جای عرق کشیدن . محلی که در آنجا عرق گیرند.
-
عاشق کشی
لغتنامه دهخدا
عاشق کشی . [ ش ِ ک ُ ] (حامص مرکب ) عمل عاشق کش . عاشق آزاری . جفا کردن عاشق را : رسم عاشق کشی و شیوه ٔ شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود. حافظ.زآنجا که رسم و عادت عاشق کشی تست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن .حافظ.
-
عرب کشی
لغتنامه دهخدا
عرب کشی . [ ع َ رَ ب ِ ک َ شی ی ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ چرام (قسمت دوم از چهار بنیچه ٔ ایل جاکی کوه کیلویه ٔ فارس ) (از فرهنگ جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
-
کمان کشی
لغتنامه دهخدا
کمان کشی . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمان کش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کمان کش شود.
-
کمانچه کشی
لغتنامه دهخدا
کمانچه کشی . [ ک َ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کمانچه کش . و رجوع به کمانچه کش شود.
-
کناره کشی
لغتنامه دهخدا
کناره کشی .[ ک َ / ک ِ رَ / رِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عزلت گزیدن از کار. (ناظم الاطباء). کناره گیری . کناره گرفتن .
-
گل کشی
لغتنامه دهخدا
گل کشی . [ گ ِ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل گل بردن . کار گل کردن . حمل گل کردن .