کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفتوق
لغتنامه دهخدا
مفتوق .[ م َ ] (ع ص ) شکافته . دریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). || گرفتار فتق .(ناظم الاطباء). آنکه به بیماری فتق مبتلا باشد. (از اقرب الموارد). غُر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
غرفنج
لغتنامه دهخدا
غرفنج . [ غ ُ ف َ ](ص ) مردمی را گویند که خصیه ٔ ایشان بزرگ و پرباد باشد و به عربی مفتوق خوانند. (برهان قاطع). قول صاحب برهان قاطع غلط است زیرا در جایی کلمه ٔ غر را به معنی فنج ترجمه کرده و مفتوق را هم مرادف فنج آورده و گمان برده است که غرفنج یک کلمه...
-
ادر
لغتنامه دهخدا
ادر. [ اَ دَ ] (ع مص ) به بیماری اُدرَه مبتلا شدن . بیماری ادره برآوردن کسی . دبه خایه شدن . به تناس مبتلا شدن . بادخایه شدن . مفتوق شدن .
-
غروک
لغتنامه دهخدا
غروک . [ غ ُرْ رو ] (ص ) در تداول گناباد خراسان مفتوق را گویند. کسی که مرض فتق دارد. مأخوذ از غر.غُرغُر. رجوع به همین مدخل ها شود. || در تداول شوشتر روده دراز را هم گویند. رجوع به لغت محلی شوشتر (نسخه ٔ کتابخانه ٔ مؤلف ) ذیل روده دراز شود.
-
دبه خایه
لغتنامه دهخدا
دبه خایه . [ دَب ْ ب َ / ب ِ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) غُر. فنج . (فرهنگ اسدی ). مبتلی به مرض فتق . خداوند علت دبه خایگی . مفتوق . مبتلا به فتق بیضه . مأدور. آدر. (منتهی الارب ). بادخایه . مرد بزرگ خایه . (آنندراج ). کسی که فتق داشته باشد. کسی که دارای ...
-
فنج
لغتنامه دهخدا
فنج . [ ف َ ] (ص ) دبه خایه بود، و غر همین بود.(اسدی ). و به عربی مفتوق خوانند. (برهان ). آنکه به علت فتق دچار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : عجب آید مرا ز تو که همی چون کشی آن کلان دو خایه ٔ فنج ؟ منجیک .|| (اِ) گوشت زاید در فرج زن . (یادداشت مؤلف ). ...
-
غرغر
لغتنامه دهخدا
غرغر. [ غ ُ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). شخصی که خصیه ٔ او بزرگ و پرباد شده باشد و به عربی مفتوق خوانند. (برهان قاطع). کسی که خایه ٔ او ورم داشته باشد و صدا کند. (آنندراج ) (از انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). و...
-
رتق
لغتنامه دهخدا
رتق . [رَ ] (ع ص ) بسته ، و منه قوله تعالی : کانتا رتقاً ففتقناهما. (قرآن 30/21). ج ِ رَتَقة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (در اصطلاح فقه ) هو ان یکون الفرج ملتحماً لیس فیه مدخل لدخول . (یادداشت مرحوم دهخدا) (از ناظم الاطباء). آن است ...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (فرهنگ اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خایه بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شخصی که خصیه اش بزرگ شده باشد. (برهان قاطع). مرضی است که خصیه از مقدار کلان شود، و گاهی این مرض در پوست گلو پیدا می شو...