کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفتش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفتش
/mofatteš/
معنی
۱. تفتیشکننده؛ جستجوکننده؛ کاوشکننده.
۲. [منسوخ] بازرس.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی
دیکشنری
inspector
-
جستوجوی دقیق
-
مفتش
واژگان مترادف و متضاد
بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی
-
مفتش
فرهنگ فارسی معین
(مُ فَ تِّ) [ ع . ] (اِفا.) تفتیش کننده ، بازرس .
-
مفتش
لغتنامه دهخدا
مفتش . [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] (ع ص ) جوینده . کاونده . (از آنندراج ). کسی که می جوید و می کاود و تفتیش می نماید. (ناظم الاطباء). پژوهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تفتیش شود. || (اصطلاح اداری در گذشته ) بازرس . کسی که از طرف وزارتخانه ها و ...
-
مفتش
دیکشنری عربی به فارسی
بازرس , مفتش
-
مفتش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mofatteš ۱. تفتیشکننده؛ جستجوکننده؛ کاوشکننده.۲. [منسوخ] بازرس.
-
مفتش
دیکشنری فارسی به عربی
مفتش
-
جستوجو در متن
-
inspector
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازرس، مفتش
-
منهی
واژگان مترادف و متضاد
جاسوس، خبرچین، کارآگاه، مفتش
-
کارپژوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārpažuh کارپژوهنده؛ مفتش؛ بازرس.
-
inquisitor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازجو، مفتش عقاید
-
inquisitors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مجرمان، مفتش عقاید
-
inspectors
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازرسان، بازرس، مفتش
-
بازرس
دیکشنری فارسی به عربی
جهاز السيطرة , مراقب , مفتش
-
کاونده
فرهنگ فارسی معین
(وَ دِ) (ص فا.) جستجوکننده ، مفتش .