کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفترغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفترغ
لغتنامه دهخدا
مفترغ . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) بر خود آب ریزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه به روی خود آب ریزد. (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
مفترق
واژگان مترادف و متضاد
پراکنده، متفرق، پخشوپلا
-
مفترق
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] 1 - (اِفا.) جدا شونده . 2 - (ص .) جدا، پراکنده .
-
مفترق
لغتنامه دهخدا
مفترق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) پراکنده و جداگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پراکنده و جداگردیده . (ناظم الاطباء) : مفترق شد آفتاب جانهادر درون روزن ابدانها.مولوی .
-
مفترق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftareq ۱. جداشونده.۲. پراکنده؛ جدا.