کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفترض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفترض
/moftaraz/
معنی
۱. فرضکردهشده.
۲. واجب و لازم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
فرض، لازم، واجب ≠ مستحب
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفترض
واژگان مترادف و متضاد
فرض، لازم، واجب ≠ مستحب
-
مفترض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) فرض کرده شده ، واجب گردیده ، فریضه کرده شده . 2 - (ص .) واجب ، لازم .
-
مفترض
لغتنامه دهخدا
مفترض . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) فرموده ٔ خدای . (مهذب الاسماء) (السامی ). فریضه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : پس نکو گفت آن رسول خوش جوازذره ای عقلت به از صوم و نماززآنکه عقلت جوهر این دو عرض این دو در تکمیل آ...
-
مفترض
دیکشنری عربی به فارسی
فرض محتمل , قابل استنباط , قابل استفاده
-
مفترض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moftaraz ۱. فرضکردهشده.۲. واجب و لازم.
-
واژههای مشابه
-
مفترض الطاعه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مفترضالطّاعَة] [قدیمی] moftarazottā'e کسی که اطاعت از او فرض و واجب باشد.
-
جستوجو در متن
-
فرض محتمل
دیکشنری فارسی به عربی
مفترض
-
قابل استنباط
دیکشنری فارسی به عربی
مفترض
-
مفترضة
لغتنامه دهخدا
مفترضة. [ م ُ ت َ رَ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفترض . ج ، مفترضات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفترض و مفترضات شود.
-
قابل استفاده
دیکشنری فارسی به عربی
ذو دور فعال , شغال , صالح للاستعمال , متوفر , مفترض , مفيد
-
مفترضات
لغتنامه دهخدا
مفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفترضات خدمت است تا اکنون عنان قلم کشیده داشته است . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 231). از جماع...
-
افتراض
لغتنامه دهخدا
افتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان . (از اقرب الموارد). واجب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فَرض . (یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اط...
-
عرض
لغتنامه دهخدا
عرض . [ ع َ رَ ] (ع اِ) آنچه لاحق گردد مردم را از بیماری و جز آن . و گزند. (منتهی الارب ). آنچه از مرض و غیره بر انسان عارض شود. (از اقرب الموارد). بیماری و رنجی که بسبب رنجی حادث شود چنانکه صداع که بسبب تب حادث شود و تب که بسبب وجعی پیدا گردد. (غیاث...