کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مفاصا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مفاصا
/mofāsā/
معنی
۱. تصفیهحساب کردن.
۲. (اسم) (حسابداری) مفاصاحساب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مفاصا
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مفاصاة ] 1 - (مص م .) تصفیه حساب کردن . 2 - (اِ.) سندی که پس از رسیدگی به حساب شخصی یا مالیات مؤدی مبنی بر تصفیه حساب او به وی دهند. ؛ ~حساب صورت تفریغ محاسبه .
-
مفاصا
لغتنامه دهخدا
مفاصا. [ م ُ ] (از ع ،اِمص ) مفاصاة. رجوع به مفاصاة شود. || سندی است که در تاریخ معین پس از رسیدگی حساب به عضوی که درآمد هزینه بر عهده ٔ او بوده داده می شود، و پس از دریافت آن سند، دیگر از آن تاریخ به بعد رقمهای جزو گذشته به حساب نخواهد آمد . (فرهنگس...
-
مفاصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مفاصاة] mofāsā ۱. تصفیهحساب کردن.۲. (اسم) (حسابداری) مفاصاحساب.
-
مفاصا
واژهنامه آزاد
تسویه (تصفیه غلط است).
-
مفاصا
واژهنامه آزاد
تسویه حساب نهایی با سازمان یا شرکت.
-
جستوجو در متن
-
مفاصاة
لغتنامه دهخدا
مفاصاة. [ م ُ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیز دیگر. (از اقرب الموارد). مفاصا. و رجوع به مفاصا شود.
-
recoupment
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازپرداخت، جبران، مفاصا، کسب مجدد
-
quietus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرامش، پاکی، رهایی، تبرئه، برائت، مفاصا
-
quietuses
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرامش، پاکی، رهایی، تبرئه، برائت، مفاصا
-
quittances
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گشت و گذار، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
-
quittance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
quittance، پاکی، رسید مفاصا، برائت، تبرئه، پاداش، بازپرداختن، جبران کردن
-
خط پاکی
لغتنامه دهخدا
خط پاکی . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که بعد از فراغ از محاسبه بدست دهند و آنرا مفاصا نیز خوانند و در هندوستان به فارغ خطی شهرت دارد و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته . (آنندراج ) : دلش بود ز آلودگی در شگفت ز آلودگان خط پاکی گرفت . وحید (...
-
مؤدی
لغتنامه دهخدا
مؤدی . [ م ُ ءَدْ دی ] (ع ص ) اداکننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را. (ناظم الاطباء). گزارنده . اداکننده . پرداخت کننده . || وام دار. خراج گذار. (یادداشت مؤلف ) : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی . نظامی .در حضور صاحب جمع و مشرف و مو...
-
عمال
لغتنامه دهخدا
عمال . [ ع ُم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِل . رجوع به عامل شود. حکام . (ناظم الاطباء). آنان که در دیوان یا دستگاهی به کاری گمارده شده اند. تحصیل داران و کسانی که مالیات و خراج دیوانی را از رعیت می ستانند. (ناظم الاطباء). کلمه ٔ عمال را که خود جمع است ،...